گزارشی درباره دلایل مرگ و میر ماهیان در دریاچه ” زرێبار “
سبزپرس- گروه محیط زیست طبیعی، حمید وکیل :چند سالی است که در خبرها، از مرگومیر مرموز یک گونه خاص ماهی در دریاچه ” زرێبار ” گفته میشود اما عامل اصلی مرگ و میر آنها روشن نیست. عوامل فیزیولوژی و اکولوژی چنان دست بدست هم دادهاند که این ماهی با مقاومت بالا در برابر شرایط سخت زیستی، در این دریاچه تلفات داشته باشد. اینکه این موقعیت چه پرسشهای علمی را بوجود آورده است همچنین دلایل مرگ و میر ماهیان، پیچیدگیهای شرایط زیستی آبزیان و طبیعت اکوسیستم ها در گزارش آمده است.
برای چندمین بهار پی درپی، شماری از یک گونه خاص از ماهی در دریاچه ” زرێبار ” تلف میشوند که عامل اصلی مرگ و میر آنها روشن نیست. عوامل فیزیولوژی و اکولوژی چنان دست بدست هم دادهاند که ماهی با مقاومت بالا در برابر آلودگی، دمای پایین و اسیدی بودن آب، در این دریاچه تلفات داشته باشد. این موقعیت چه پرسشهای علمی را در کنارمان دست نخورده باقی گذارده است؟ میتوان فرض کرد که بهصورت طبیعی مرده باشند؟ ماهیان برخلاف تصور رایج موجودات پیچیدهای اند. اکوسیستمها هم.
در فاصله سه کیلومتری شهر صد ساله مریوان در درهای میان کوههای پوشیده از درختهای بلوط، زالزالک و گلابی وحشی، دریاچهای یک میلیون ساله یکی از منحصربفردترین اکوسیستمهای آب شیرین را در جهان بوجود آورده است.
” زرێبار ” بخاطر وضعیت جغرافیایی و اقلیمی از تنوع بالایی برخوردار است. ۱۴۴ گونه گیاهی و ۱۵۳ گونههای جانوری ازجمله پرندگانی چون سنقر تالابی، پستاندارانی همچون گربه وحشی تالابی و سگ آبی و ۱۱ نوع ماهی در ” زرێبار ” زندگی میکنند.
علاوه بر اینکه ” زرێبار ” بعنوان یک واحد اکولوژی و یک سیستم آبی مطرح است برای مردم منطقه نیز اهمیت بسیاری دارد. از جمله تامین پروتئین سفید، استفاده های گردشگری و تامین آب برای کشاورزی و باغداری دشت ” زرێبار “. به گفته خیرالله مرادی رئیس اداره کل محیط زیست استان کردستان در سال ۱۳۸۵ به خبرگزاری میراث فرهنگی:« طبق برآورد ما این تالاب سالانه بهطور مستقیم بیش از یک میلیارد تومان بهره اقتصادی برای استان در بر دارد که بیش از ۴۲۰ میلیون تومان آن از فروش ماهیان تالاب است.»
این فعالیتهای شیلاتی در دریاچه از دیرباز با صید ماهیان بومی، به ویژه سیاه ماهی ها وجود داشته است. شرکت شیلات – که از سال ۱۳۳۲ دومین صنعت ملی شده ایران به حساب میآمد- سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۰ در سد سنگسر و پل آستانه برای حفظ ذخایر با ارزش ماهیان خاویار و پرورش کپورماهیان، کارگاههایی را برای پرورش ماهی برپا کرده بود، اما برای افزایش صید و میزان اشتغال در جامعه حاشیه دریاچه” زرێبار “، نسخه دیگری اجرا شد. از سال ۱۳۵۶ که کپور ماهیان پرورشی به دریاچه معرفی شدند، تاکنون ماهی آمور سفید، کپور آیینهای، کپور معمولی، کپور علفخوار، گاموزیا آفینیس و کاراس بعنوان گونه های غیر بومی به مجموعه ماهیان بومی دریاچه (سیاه ماهی خالدار، سیاه ماهی معمولی، مارماهی و عروس ماهی) افزوده شدهاند. افزون بر این ماهیها یک گونه میگوی غول پیکر آب شیرین نیز به دریاچه معرفی شده است.
دکتر عبدلی استاد دانشگاه شهید بهشتی می گوید: «گونه های غیربومی اکنون یکی از چهار چالش اصلی محیط زیست بشمار میرود. یعنی معرفی گونههای غیربومی در کنار گرمایش زمین و بهرهبرداری نادرست انسان، حفاظت و تنوع ریستی را به خطر انداخته است. از نظر دکتر عبدلی معرفی گونههای غیربومی برای هیچ اکوسیستم آبی در ایران قابل توجیه نیست. به گفته ایشان «از آنجا که خود اکوسیستم تولید طبیعی دارد. به جای افزایش تولید ماهیهای بومی، با افزودن گونههای دیگر ما درواقع تنها سهم تولید را تغییر دادهایم. با این کار سهم تولید ماهی های دیگر کم میشود و سیستم طبیعی بهم میخورد. »
در سال ۱۳۷۱ و همزمان با انتقال بچه ماهی کپور به دریاچه ” زرێبار ” کاراس نیز بصورت ناخواسته وارد دریاچه شده است. با وجود مقاومت بالای این ماهی به آلودگی، اسیدی شدن، دمای پایین آب، در ” زرێبار ” دوبار تلفات دارد. مرگ اول در روزهای آغازین بهار و با ورود طغیانهای فصلی و مرگ دوم در میانه اردیبهشت ماه.
مرگ ومیر فصلی ماهیان در بهار، تابستان و زمستان شناخته شده اند. میشونداما مرگ تکراری یک گونه ریشه در تاثیراتی دارد که بر شرایط پیچیده اکولوژیکی و فیزیولوژیکی آبزیان وارد آمده است.
مرگ زمستانه
مرگ زمستانه متداولترین نوع مرگ ماهیان در دریاچههای طبیعی و استخرهای پرورش ماهی به ویژه در مناطق سردسیری است. نتایج مرگ زمستانه معمولا در بهار و با آب شدن یخها مشخص میشود. ماهیان بزرگتر بدلیل نیاز بیشتر به اکسیژن اولین قربانیان هستند که بر اثر خفگی میمیرند.
مرگ زمستانه با تجمع ماهیان مضطرب در اطراف روزنههای یخ به منظور یافتن اکسیژن آغاز شده و به تعداد زیادی ماهی مرده و بادکرده که در اوایل بهار بر روی آب میآیند منتهی میشود. از آنجا که آب دریاچه ” زرێبار ” از بارش و چشمههای کفجوش تأمین میشود، دارای آبی شیرین است و بهمین دلیل در زمستانها سطح دریاچه کاملاً یخ میبندد.
هنگامیکه دریاچه یخ بزند آب تماس خود را با اکسیژن از دست میدهد و امکان جایگزین شدن اکسیژن مصرف شده از طریق هوا از میان میرود. اوضاع از این هم بدتر میشوداگر برف روی یخ را نیز بپوشاند. لایه برف میزان نور خورشید را که به گیاهان آبزی میرسد کاهش میدهد در نتیجه فتوسنتز و تولید اکسیژن نیز کاهش مییابد. فرآیندی که در آن گیاهان از نور خورشید و دی اکسید کربن برای تولید بافت گیاهی و اکسیژن استفاده میکنند. این در حالی است که مصرف اکسیژن ادامه دارد. این شرایط موجب میشود که آب دریاچههای یخ زده از اکسیژن تهی میشود. دریاچه های کم عمق و پر کار در شرایط نامساعدتر هستند. زیرا ذخیره اکسیژن آنها کم و میزان تجزیه گیاهان در آنها بالاست و میدانیم که تجزیه گیاهان به میزان زیادی اکسیژن نیاز دارد. این زمان حساسترین و بهترین زمان برا ی نظارت بر مقدار اکسیژن دریاچههای مستعد است. گردشگرانی که در زمستانها روی دریاچه مشغول اسکی میشوند، فکرش را هم نمیکنند که چه کنش و واکنشی زیر یخ درجریان است.
حساسترین گونه به اکسیژن در میان ماهیان قزلآلا ست. در حالیکه خانواده کپورماهیان (مانند ماهی سفید دریاچه خزر) به توانایی شان در سازگاری با شرایط کم اکسیژنی (بی هوازی) شناخته شده اند. کپورماهی کاراس ( Carassius Carassius) در این خانواده در تحمل شرایط بیهوازی از همه سرآمدتر است بطوریکه حتی اگر محیط آبی خشک شود در لجن هم میتواند به زندگی خود ادامه میدهد. به همین دلیل به ماهی باتلاقی نیز معروف است. دکتر عبدلی میگوید :«کاراس در ایران وجود ندارد. گونهای که به این نام معروف است کراسیوس گیبلیو (Carassius Giblio) است که تقریبا همه آبگیرهای کشور را فرا گرفته است ». این ماهی که در ایران بیشتر ابه ماهی حوض معروف است، از لحاظ تغذیه و مقاومت بسیار شبیه گونه کاراس است. با این حال چنانچه کم اکسیژنی آب عامل مرگ بوده باشد، ماهی کاراس باید آخرین ماهی بود که تلف میشد.
برخی لاک پشت ها و وزغ ها هم میتوانند دوره های طولانی بدون اکسیژن را سپری کنند. البته با تعطیل کردن فعالیتهای حیاتی خود. اما ماهی کاراس با تغییر شکل فعالیتهای فیزیولوژیکی خود از عهده شرایط بیاکسیژنی برمیآید. همین ویژگی منحصربفرد، این جاندار را برای زیستشناسان بسیار جذاب کرده است.
راهکار سازگاری با کم اکسیژنی، ذخیرهسازی گلیکوژن است. ماهی برای فعال نگه داشتن اعضای مهم بدنش چون قلب و مغز در شرایط بیهوازی، در ماههای پر غذا کربوهیدراتها (مواد قندی) را به شکل گلیکوژن در جگر و ماهیچه خود ذخیره میکند. در واقع همچون ماشینی که شیوه تولید انرژی و سوختش را بتواند عوض کند، ماهی از سوخت گلیکوژن در یک چرخه متابولیسم بیهوازی – بدون نیاز به اکسیژن برای اکسیداسیون گلوکز – استفاده میکند تا با انرژی آزاد شده از شکستن گلوکز و اتانول، انرژی خود را در شرایطی که امکان تامین اکسیژن در متابولیسم هوازی برای سوراندن گلوکز نیست فراهم آورد.
همان سازوکاری که در وضعیت فعالیت شدید بدنی در انسان نیز رخ میدهد. هنگامیکه ماهیچه انسان نمیتواند با استفاده از اکسیژن موجود در خون، انرژی لازم را برای فعالیت شدید خود بهدست آورد به تامین آن را از راه واکنش بیهوازی تامین میکند.
خیرالله مرادی، عامل اصلی مرگ تکراری کاراس در اوایل بهار را تغییرات دمایی میداند. «با پایان یافتن فصل زمستان و گرم شدن هوا، این گونه ماهی در مقابل این تغییرات مقاوم نبوده و در نتیجه تلف میشوند.» اما از آنجا که تکامل، همه گونههای ماهیها را برای تغییرات فصلی چنان سازگار کرده است که بتوانند از فصلی به فصل دیگر روزگار بگذرانند ، نمیتوان پذیرفت که علت مرگ ماهی تغییر فصل باشد. ضمن آنکه به گفته دکتر عبدلی «تلفات کاراس جای دیگری دیده نشده اما مشبهه این رخداد برای ماهی دیگری به نام گامبوزیا آفینیس در دریاچه چغاخور در شهرکرد افتاده است که دلیل آنهم مشخص نیست.» گامبوزیا ماهی بود که از ایالتهای جنوبی آمریکا به جهت تغذیه از لارو حشرات، برای مبارزه با پشه مالاریا (آنوفل) به اروپا و بعدها از اروپا به کیاشهر در شمال ایران آورده شد. در سال ۱۳۴۶ برای همین منظور از مانداب انزلی به استانهای جنوبی که مشکل شدید مالاریا داشتند فرستاده شد و بسیار کارآمد واقع گردید. هماکنون این ماهی هم مانند کاراس در بیشتر اکوسیستمهای آبی کشور وجود دارد که ضمن رقابت غذایی با بسیاری از گونههای بومی خود مصرف برخی اردک ماهیان قرار میگیرند.
مرگ بهاره
ماهیان در پایان زمستان به دلیل کاهش میزان تغذیه ضعیف میشوند. این درحالی است که با گرم شدن آب سوخت و ساز بدن افزایش مییابد و ماهی به انرژی بیشتری نیاز میشودپیدا میکند. این مرگ بهاره است. در این شرایط ماهیان ضعیفتر میمیرند. قربانیان مرگ بهاره معمولا ماهیانی هستند که در بهار تخمریزی میکنند. به گفته آقای کانیسانانی مدیر سازمان مردم نهاد سبز چیا در مریوان، زمان تخمریزی کاراس در ” زرێبار ” تا ۱۵ اردیبهشت است. حال آنکه پس از این تاریخ است که دریاچه از غذا غنی میشود. از حدود ۲۰ اردیبهشت فیتوپلانکتونهادر دریاچه رشد میکنند و در پی افزایش آنها، شمار زئوپلانکتونها هم افزایش مییابد و بنابراین دیگر ماهیها پس از حضور پلانکتونها تخمریزی میکنند. کاراس که عموما زئوپلانکتون خوار است در شرایطی که تخمریزی ضعیفش کرده، با نبود تغذیه مناسب زودتر از دیگر گونهها از پا در میآید. این میتواند دلیل مرگ دوم باشد. معروف قادری سرپرست اداره کل محیط زیست شهرستان مریوان، در گفتگو با روزنامه روزگار دلایل دیگری را برای مرگ اول برشمرده است: «هرساله با شروع فصل بهار و سرازیر شدن آب رودخانههای فصلی به دریاچه ” زرێبار “، به میزان زیادی گل و لای وارد دریاچه میشود که موجب کدورت شدید آب دریاچه و به دنبال آن کمبود اکسیژن و تغییرات ph را درپی دارد.» اما ایتت اتفاق چگونه میتواند رخ دهد. البیه گلولای مانع رسیدن نور خورشید به گیاهان آبزی لایههای زیرین شده و فتوسنتزشان را کمتر میکنند. اما چنانچه دریاچهای در چندین روزهای متوالی گلآلود بماند، تولید اکسیژن آن کم میشود. از سوی دیگر آبهای خروشان رودخانههای فصلی هنگام ورود به دریاچه بدلیل آنکه به شدت با هوا مخلوط شدهاند، جذب اکسیژن افزایش دادهاند. هرچند که با افزایش املاح در آب، قابلیت انحلال اکسیژن نیز کاهش مییابد.
ورود رودخانههای فصلی به دریاچه میتواند پیآمد دیگری نیز داشته باشد؛ «فرایند واژگونی». پلانکتونها دارای دوره زندگی کوتاهی بوده و بنابراین دریاچه همراه یک ریزش همیشگی از پلانکتونهای مرده به سمت منطقه کف دریاچه وجود دارد که در آنجا با تجزیه شدن به سرعت سبب تهی شدن آب از اکسیژن میشوند. جابجایی آب باعث آمیزش آب لایههای فوقانی با زیرین شده که منجر به بالا آمدن آب کم اکسیژن و حاوی گازهای سمی تولید شده از واکنش تجزیه بیهوازی مواد آلی بوسیله باکتریهای گوگردی بشود. ریزش بارانهای سرد یا ورود جریان آبهای سطحی سرد میتواند باعث این اختلاط شود. چنانچه دریاچه شرایط واژگونی را داشته باشد، نباید ماهی کاراس که به آلودگی و کم اکسیژنی مقاوم است از میان میرفت.
ورود گلولای نمیتواند تغییرات PH آب را به دنبال آورد، مگر آنکه عامل اسیدی یا قلیایی خارجی از این طریق وارد دریاچه بشود.
علاوه بر این دمای پایین آب در این فصلها، فعالیت باکتریایی هوازی که در آن آمونیاک به شکل بیضرر نیترات تبدیل میشود را نیز کند میکند. این واکنشهای شیمیایی تلفات ماهیان را در پی خواهد داشت. بیماری نکروز آبششی در ماهیان بهویژه کپور ماهیان ناشی از افزایش PH و آمونیاک آب است که با تورم آبشش و کم خونی سبب تلفات زیاد ماهیها میشود. از آنجا که عمل دفع ترکیبات ازته (آمونیاک) از راه آبشش متاثر از PH آب و غلظت آمونیاک موجود در آب میباشد ، میتواند عمل دفع را با اختلال همراه کرده و عامل مرگومیر ماهیان بشود.
درحالیکه حالت اسیدی شدن آب (پایین بودنPH) باعث ته نشین شدن ببیشتر خاکبرگها و دیگر مواد رنگی معلق در آب و شفاف شدن رنگ آب دریاچه (بجای قهوهای شدن) میشود. اما این در حالی است که اسید طی چندین روز بتواند در آب این اثر را اعمال کند. یعنی رنگ آب دریاچهها با میزان PH رابطه دارد. اما رنگ آب رودخانههای پرخروش و کدر رنگ شده بهاری نمیتواند رابطه معناداری با PH داشته باشد. مگر آنکه مواد اسیدی یا قلیایی وارد رودخانه شده باشند. تغییرات PH با PH سنج قابل اندازهگیری است. هر چند که از تاثیرات اسیدی شدن آبگیرها نیز قابل بررسی است؛ کاهش رنگ آب و افزایش غلظت فلزات کلسیم، منگنز، آلومینیوم ، آهن و مواد ارگانیک معلق.
نمونه آب به گفته آقای قادری برای اداره کل دامپزشکی و اداره کل محیط زیست فرستاده شده است.
در کشورهای اسکاندیناوی به دلیل آلودگی هوا ناشی از صنایع آلوده کننده، آب رودخانههای سطحی اسیدی میشد. آلودگی که وارد برفها شده بود با آب شدن برفها در بهار و در زمان تخم ریزی ماهیانه موجب اسیدی شدن اکوسیستمهای آبی حوزههای آبریزشان میشدند. در PH پایین اکسید آلومینیوم Al(OH)3 حل شده در آب بر روی آبششهای ماهی رسوب نموده و سبب اختلال در سیستم تعادل گازیماهی میشود و چنان فشار فیزیولوژیکی بر ماهی میگذارد که موجب مرگ آن خواهد شد.
در هر حال بر اساس پژوهش های انجام شده زیستشناسی در جهان ماهی کاراس در برابر تاثیر کوتاه مدت اسیدی شدن آب نیز به نسبت گونه های دیگر مقاومتر میباشد. کاراس با کاهش کلرید در پلاسمای خون و افزایش غلظت گلوکز، کورتیزل، هوماتولیک و هموگلوبین خون و بزرگتر کردن جگر، در برابر فشارهای ناشی از اسیدی شدن در درازمدت مقاومت پیدا کرده است. بنابراین چنانچه آب دریاچه اسیدی شده باشد نیز ماهی کاراس نباید زودتر و بیشتر از دیگر گونهها تلف میشد.
بظور کلی ویژگیهای ثابت اکولوژیکی یک آبگیر در تنوع و جمعیت گونهها تاثیر میگذارد. مثلا دریاچههای مستعد برای مرگ زمستانه را از ترکیب جمعیت ماهیان میتوان شناخت. در این دریاچه ها انواع مقاوم فراوانتر و انواع حساس کمیاب اند. یا همین اسیدی بودن؛ در آبگیرهای فنلاند که در تابستانها به خاطر بیبارانی و گرمای هوا حجم آب آبگیر کاهش پیدا میکند، PH آب کمترین مقدار خود (PH=۴) را دارد. همین چند ماه محیط اسیدی کار چنین اکوسیستمهایی را به جایی رسانده که تنها گونه ماهی آنها ماهی کاراس باشد و دیگر گونهها نتوانند در چنین شرایطی زندگی کنند. درحالیکه در زمستانها به دلیل کم شدن مصرف اکسیژن آبزیان و افزایش بادها که سبب به هم خوردن سطح آب و جذب اکسیژن بیشتر در آب سرد -که ظرفیت بیشتری هم نسبت به آب گرم دارد- میشود، مقدار اکسیژن محلول در آب بالا میرود.
اسیدی بودن آب روی فیتوپلانکتونها (زیرگیاهان شناور) و زئوپلانکتونها (زیرجانوران شناور مانند آرتمیای معروف دریاچه ارومیه) اکوسیستم نیز که منبع تغذیه ماهیهای دیگر در هرم غذایی اند تاثیر دارد. در ” زرێبار ” ۵ گونه فیتوپلانکتون و ۱۷ گونه زئوپلانکتون شناسایی شده اند.
ذخیره گلیکوژنی پایین ماهی
فرضیه دیگری که میتواند دلیل مرگ اول باشد حاصل از مجموعه عوامل فیزیولوژیکی ماهی کاراس و عوامل اکولوژیکی ” زرێبار ” است. مصرف اکسیژن با دمای آب رابطه مستقیم دارد. مقدار گلیکوژنی که برای ۱۶ ساعت فعالیت مغز در زمستان بیهوازی که درخواست انرژی پایین است، کتفی است، ماهی را تنها ۸ دقیقه در تابستان با همان اندازه اکسیژن نگه میدارد. به این ترتیب با ورود رودخانههای بهاری درخواست انرژی بالا رفته و ماهی که نتوانسته اندوخته گلیکوژنی مناسبی برای خود فراهم آورد، نمیتواند پلسخگوی این خواست فیزیولوژیکی باشد.
بر اساس مقاله «تاثیر فعالیتهای انسانی بر محیط زیست منبع آبی دریاچه ” زرێبار “… » که در همایش ملی مدیریت اراضی، فرسایش خاک و توسعه پایدار در سال ۱۳ ارایه شده است، «هر سال حدود .. سانتی متر به عمق دریاچه در اثر ورود رسوبات از اراضی بالا دست افزوده می شود و رسوبات کف ضخیم تر می گردند. این مهم باعث فقر غذایی در کف و کاهش نفوذ اکسیژن در لایه آبی نزدیک به کف می گردد.»
در دریاچهای که از کف دچار آسیب جدی شده باشد، یک زمستان کم اکسیژن و کم غذا وضعیت ماهی را چنان بحرانی میکند که با ورود آب گرم سطح زمین به دریاچه، ماهی دیگر توان چندانی برای تولید انرژی از مانده اندوخته اندک گلیکوژن زمستانی خود را ندارد.
دکتر عبدلی این فرضیه را در کنار دیگر موارد مطرح بعنوان آنکه میتواند علت مرگ باشد، میبیند و میگوید: «این هم میتواند به عنوان یک فرضیه مطرح باشد. ماهی حوض تولید مثل بکرزایی دارد که باعث میشود جمعیتش بسیار زیاد شود. منابع غذایی اندک، جمعیت بالا، یخ زدگی زمستان، ماهی را مجبور میکند از اندوخته غذایی اش استفاده کند که باعث میشود ضعیف بشود و با یک شوک دمایی از پا درآید.
معلوم شد که این ماهی ویژگی شگفتانگیز بکرزایی را هم دارد. در بکرزایی عمل تولید مثل جاندار بدون لقاح انجام میشود و از تخمک ماده به تنهایی، جاندارنی تازه همانند مادر، تکثیر پیدا میکنند. در برخی گیاهان و جانوران اینگونه تولید مثل غیرجنسی هم دیده شده است. برخی گونههای ماهی استخوانی (مانند مولی)، حشرات (مانند زنبورها)، دوزیستها و خزندگان (مانند سوسمار کومودو و مارهای خانواده تیفلوپیده) و پرندگان (مانند بوقلمون و حتی مرغ خانگی) مثالهایی اند که در آنها بکرزایی هم دیده شده است. در این روش تولید مثل جمعیت مادهها بسیار افزایش پیدا میکند.
با آنکه از میان ماهیان دریاچه سیاه ماهی هم به کف وابسته است، چنانچه مطالعهای بتواند وابستگی کاراس ” زرێبار ” را به کف دریاچه روشن سازد، میتوان با دقت بیشتری این فرضیه را بررسی کرد.
جالب آنکه ماهی های تلف شده در اطراف رودخانه فصلی ” زرێبار ” و قسمتی از آبهای ساکن و کم عمق کناری بیشتر بودهاند. یعنی جاییکه آب گرم وارد دریاچه شده و ماهی را به مصرف انرژی بیشتر وادار کرده است.
بنابراین هرچند تغییرات دمایی علت مرگ نبوده است اما ماشه را کشیده است. با چنین فرضی، مهمان ناخوانده دریاچه ” زرێبار ” با مرگ خود نشان میدهد که دریاچه از کف دچار آسیب جدی شده است. چنانچه گفته شد از این میان شماری دیگر هم که از این مرگ و میر جان سالم بدر برده اند اما نتوانستهاند تا فراهم شدن دریاچه برای تولید غذا سر کنند، در مرگ دوم از میان رفته اند.
در این آسیب خوردن کف دریاچه، انسان مهمترین عامل بوده است؛ در همان مقاله با استفاده از یک روش تحلیل آماری روی دادههای نمونهبرداری شده از روانابهای حاصل از بارش، سهم کاربریهای گوناگون در تولید ذرات معلق بدست آمده، نشان داده شده است که سهم دخالت انسان و تغییر کاربری زمینهای طبیعی به کشاورزی و شهر از دیگر کاربریها (کاربری جنگل، چمنزار و مرتع، باغات و کشاورزی، محدوده شهری و گردشگاه)بیشتر و مهمتر است.
در مقالهای دیگر در همان همایش با عنوان «بررسی رسوبگذاری و اثرات آن بر محیط زیست دریاچه ” زرێبار ” مریوان» با استفاده از مدلسازی بر روی دادههای ایستگاههای رسوبسنجی و استفاده از عکسهای هوایی نشان داده شده که فرسایش خاک آنچنان است که میتواند در عرض ۲۰ سال آینده بخشهایی از دریاچه را که حدود یک متر عمق دارند، پر کند و از آب خارج سازد. افزون بر آن این فرسایش هم زندگی گیاهان و آبزیان را تهدید جدی میکند و هم بر اراضی کشاورزی پایین دست دریاچه تاثیر مستقیم بر انسان خواهد داشت.
اینها درحالیاند که با وجود مخالفت سازمان محیط زیست کردستان، ساخت کانال انحرافی رودخانه قزلچهسو برای انتقال آب به دریاچه ” زرێبار ” توسط وزارت نیرو، رسوبات این رودخانه را وارد دریاچه میکند. جالب آنکه از زمان ساخت این کانال در ۷ سال پیش مرگومیر کاراس اتفاقی میافتد. این را آقای کانیسانانی اعلام میکنند. به گفته ایشان رسوب جامد اندازهگیری شده این رودخانه به دریاچه سالانه ۱۸ تا ۳۲ میلیمتر است.
انجمن سبز چیا هم عامل مرگومیر را همین رسوبات میداند. آبی که از زمینهای گوناگون میگذرد میتواند موادی مثل شوری، گچ، آهک را شسته و همراه خود بیاورد. اما چرا قربانی این وضع کاراس است؛ ماهیای که در برابر آلودگی مقاومت بیشتری دارد.
دکتر عبدلی میگوید: «شاید گونههای دیگر هم تلف شدهاند. اما چون جمعیت کمتری دارند به چشم نیامدهاند. اینکه تنها یک ماهی بمیرد کمی مشکوک است. اصلا شاید مارماهی هم مرده باشد که دیده نمیشود. چون لابلای گیاهان زندگی میکند و کیسه شنا هم ندارد که بالا بیاوردش.» بنابراین در کشف واقعیتی که در دریاچه رخ داده است، شیوه نمونهبرداری هم مهم است. تله گذاری و استفاده از دستگاه الکتروشوک میتواندپاسخ دقیقتری برای این پرسش فراهم آورد که تلفات ماهی ها از چه گونههایی، چه جنسی، چه سن و چه اندازهای بوده است.
با این حال ایشان معتقد است «تنها به سراغ کاراس رفتن اشتباه است. کاراس تنها یک نشانه است است که در این محیط اتفاقات بدی افتاده است. باید با دیدگاه اکوسیستم محور جلو رفت. قضاوت دقیق را کسی میتواند بکند که اکوسیستم را در بعد کلی آن نگاه کند، نه کاراس را به دید کاراس ببیند.»
راهحل
نهادهای زیست محیطی مردمی (NGOها) بدلیل علاقهمندی فردی و سازمانی و نیز نزدیکی با زیستبومها، بهتر میتوانند اکوسیستمهای منطقه خود را با فعالیتهای میدانی زیرنظر بگیرند. درباره ” زرێبار ” هم تنها انجمن زیست محیطی مریوان، انجمن سبز چیا در این زمینه نیز فعال بوده و توانسته با توجه به توان مالی محدود خود فهرستی از عوامل تهدیدکننده اکوسیستم دریاچه را بطور کامل شناسایی کند که در آن ردپای عوامل میکروبی نیز بعنوان علت مرگ ماهیها دیده میشود. در واقع محصور بودن دریاچه بواسطه سد، از خروج آب جلوگیری میکند و ماندن گیاهان پوسیده و ماهیهای مرده در آب باعث غنی شدن آب از مواد غذایی و در عین حال بالا رفتن بار میکروبی برای ماهیها میشود. یک پژوهش دانشگاهی نخستین بار در سال ۱۳۸۱ماهیان دریاچه را از نظر انگل شناسی مطالعه کرد و ۱۴ گونه انگل را در ” زرێبار ” شناسایی کرد.
با این حساب که این معمای جنایی همچنان حل نشده باقی میماند. فرضیههای گوناگونی مطرح است که هر کدام کمبودهایی دارند و هیچکدام را نمیتوان بدون بررسی بیشتر با قاطعیت پذیرفت. پس راهحل چیست؟ چگونه میتواند این وضعیت آشفته سروسامان یابد.
راهحل پایش است. زیرنظر گرفتن اکوسیستم دریاچه. دکتر عبدلی میگوید: «برای اینکه با قاطعیت بتوان سخن گفت صددرصد نیاز دارد که محیط را بررسی کرد که چه اتفاقی افتاده. لازم است با نمونهبرداری فاکتورهای اصلی فزیکی-شیمیایی آب مثل دما، PH، اکسیژن و فاکتورهای آبزی و وضعیت فیزیولوژیکی ماهی آنهم نه در یک دوره محدود، نشان داد که چه اتفاقی افتاده است.» وی میافزاید که :«حتی میتوان از مکانیسمهای دیگری مثل شاخصهای زیستی، آلودگی و کیفیت آب ورودی را هم زیر نظر داشت تا ببینیم چه روندی طی شده و در حال طی شدن است.»







ثبت دیدگاه