سکوت تلخ مسئولین و رسانهها
تراژدی تلخی است که صبح اول وقت، با خبر کشته شدن یکی از همشهریهایت به ضرب گلوله، از خواب بیدار شوی، اما تراژیک تر آن است این رویداد به امری عادی مبدل گردد. تراژدی است که نه در جنگهای سوریه و عراق، نه در غزه و دیگر جاهای جنگزده دنیا بلکه در چند کیلومتری محل زندگیات (مریوان)، جوانی نه مسلح نه فردی جانی نه … بلکه تنها کولبری کشته شود و مسئولین شهر و استان در مورد مسائلی بهمراتب کماهمیتتر گرد همآیند. رسانههای محلی، استانی و ملی اعم از تلویزیون، رادیو و نشریات، هر موضوع دیگری خارج از مرزهای کشور را پوشش دهند اما دریغ از یک کلمه گفتن در مورد این کشتارها. رسانههایی که از پول و مال ملت تأمین میشوند، از بیتالمال همین کولبرها اداره میگردند، دوربینهایشان را برای کدامین امر مهمتر کنار گذاشتهاند؟ فرای از موضع مشخص رسانهای، واقعاً برای پوشش چه داستان پشت پردهای این سکوت را اختیار میکنند؟ در کدام مکتب رسانهای رسالهشان را تحویل دادهاند که اخلاق رسانه ایشان را مردود شدهاند؟ ارزشهای خبری را چگونه دستهبندی میکنند که کشتن انسانی در آن جای نمیگیرد؟
گلوله در سینه جوان فداکار محیطزیست
جای بسی تأسف است در سرزمینی که جوانانش تفنگهای شکاری را میشکنند، خودشان قربانی گلولههای جنگی میشوند! جای تأسف است که عدهای از مرزبانان بهجای دفاع از مملکت، اسلحهشان را روی جوانان این مرزوبوم میکشند! جناب مرزبان! یادآوری مینمایم که “مادح پرتوی ” شخصی که جنابعالی بدون فکر کردن گلولهات را در سینهاش خالی کردی، بارها از طریق اطفای حریق آتشسوزی جنگلهای مجاور پاسگاههای نظامی شما، مستقیم و غیرمستقیم از جان و مال و وظیفهی سازمانتان دفاع کرده است! بلوطهای نوار مرزی گواه فداکاریهای مادح هستند.
معیشت ناپایدار؛ از عوامل اصلی نبود امنیت روانی در جامعه
عیان است که امنیت از ضرورتهای هر جامعهای میباشد، اما وقتی صدای نامطلوب و ناخواستهی گلوله نظامیان شهر و حومه به آهنگی آشنا مبدل میگردد، امنیت اجتماعی بهشدت به چالش کشیده میشود. چنین اقداماتی، حملهای آشکار به امنیت روانی جامعهای میباشد که مجروح معیشت ناپایدار، تبعیضهای گوناگون، مرزی بودن و … میباشد. عدم برقراری معیشت پایدار از سوی مسئولین دولتی یکی از عوامل اصلی نبود امنیت روانی در جامعه میباشد. در جامعهای که هیچ سرمایهگذاری در صنعت گردشگری صورت نمیگیرد – با همه پتانسیلهای طبیعی و جغرافیای خدادادی آن – و ارادهای برای رونق این صنعت وجود ندارد، تنها دورنما و آسانکاری برای جلب گردشگر آن، راه و جادهی مرگبارش است؛ انتظار شکوفایی پایه دار اقتصادی دور از منطق است. مرز باشماق باوجود حجم عظیم مبادلات، کمترین سهم آن نصیب مردمان بومیش میشود و آلودگی زیستی و صوتی، ترافیک و تصادفات جادهای، تخریب خیابانهای شهر و جادههای بینشهری سبزه آراستهی آن است.
کولبری پیشهای سخت، پراسترس، کم سود، ناپایدار و بدیهی است ناچاری میباشد. کولبرها از کرهای دیگر نیامدهاند، عوامل بیگانه نیستند، اختلاس گرانی با اسمهای مخفف نیستند، آنها شرافتمندانی هستند که قربانی سیاستهای ناکارآمد تئوریسینهای اقتصاد مملکت میشوند، آنها جسم و روح خود را میشکنند تا که زنده بمانند و ایستاده بمیرند.
این مطلب در شمارە ۶ ماهنامە چیا (۱۵ فروردین ۱۳۹۵) بە چاپ رسیدە است.










ثبت دیدگاه