هیمن حسین نژاد
بدیهی است که ما امروزه با مخاطراتی مواجه هستیم. فعالیتهای بشر محیطزیست را تهدید میکنند. فعالیتهای بشری ممکن است که اثرات مشهود و غیر مشهود و یا شدید بر محیطزیست داشته باشند. پیامد بیتوجهی به مسائل محیطزیست مخاطرۀ بزرگی محسوب میشود. ضروری است که ما درباره مخاطره واقعی که محیطزیست را تهدید میکند اطلاعاتی داشته باشیم. مخاطرههایی که محیطزیست را تهدید میکنند یا آنقدر کند و ملایم هستند که اثرات واقعی آنها قابلمحاسبه نیست و یا آنقدر شدید است که قدرت تخریب زیادی دارد که باعث آسیبدیدگی گسترده و درازمدت به محیطزیست میشود؛ اما آنچه مهم است این است که خطر موجود مشخص شود و همچنین معلوم شود که چه چیزی ریسک (مخاطره، خطر) است. اثرات ریسک چیست و چگونه میتوان این خطرات را کاهش داد.
بک میگوید: اساس مصیبت اجتماعی تنها، آسیب بیولوژیکی است. برای نمونه بسیاری از تصمیمات جهت کاهش و به حد مجاز رساندن میزان آسیب محیطزیست ناشی از آلودگی که به خاطر منفعتطلبی کوتاهمدت انسان بوده است، اتخاذشدهاند و رفاه اجتماعی تا حد قابلقبول به هزینۀ آسیبدیدگی کوتاهمدت و بلندمدت محیطزیست تمام میشود.
پارادایم زندگی غربی، شیوهی زندگی بشر را به سمت هجمه بر طبیعت و تخریب محیطزیست سوق داده است
انسان با محیطزیست خود در ارتباط متقابل است؛ بدین معنی که از یکسو، ادامۀ حیات انسان مستلزم بهرهمندی از منابع و موهبتهای محیطزیست است و از سوی دیگر، سبک و نحوۀ زندگی انسان نیز بر محیطزیست او تأثیر میگذارد. این ارتباط متقابل میتواند سازنده یا مخرّب باشد. متأسفانه، پارادایم زندگی غربی که در سه سدۀ اخیر نضج گرفته و گسترشیافته است، شیوهی زندگی بشر را به سمت هجمه بر طبیعت و تخریب محیطزیست سوق داده است. همهروزه گزارشهای متعددی از لطمهها و خسارتهای جبرانناپذیری که افراد بشر به محیطزیست وارد میکنند در جهان منتشر میشود. توجه یکسویه به رشد اقتصادی در اغلب کشورهای جهان، موجب اضمحلال منابع طبیعی شده و بسیار فراتر از آستانه تحمل طبیعت به آن صدمه زده است. دخالتهای بیرویه و نسنجیدۀ بشر نظم حاکم بر اکوسیستم را مختل کرده است. تخریب طبیعت برای پاسخگویی به حرص پایانناپذیر و عطش سیر ناشدنی مصرف، پسماندها و ضایعاتی بر طبیعت تحمیل میکند که بیشازحد تحمل و ظریفت آن است و قانونمندیهای آن را به بازی میگیرد. اگرچه طبیعت در درون آنتروپیهای منفی ایجاد میکند تا با اخلالگران در آن به مبارزه برخیزد، فشار تخریب و سرعت و عمق ویرانی به حدّی است که قواعد بازی نادیده گرفته میشود و نظام برنامهریزیشدۀ طبیعت از پاسخگویی به آن عاجز میماند.
رفتارهای بشر اغلب، با اصول پایداری در تناقضاند. ادامۀ این رفتارها آثار ناخواستۀ فراوانی را بر اکوسیستمها وارد میکند وزندگی نسلهای فردا را به مخاطره میاندازد.
جامعهشناسی”کارکردگرا“ محیطزیست را بهعنوان یک ((امر اجتماعی)) تعریف میکند
اگر بخواهیم از دید جامعهشناسی به مسائل محیطزیست نگاه کنیم در جامعهشناسی محیطزیست این رویکرد کارکردگرا بود که از آغاز کوشید نشان دهد چگونه میتوان به مفهومسازی از محیطزیست پرداخت و بهصورت بندی پرسشهای جامعهشناختی در مقابل این موضوع دست زد.از منظر کارکردگرایی، بررسی رابطه میان جامعه با محیطزیست بیش از هر چیز نیازمند روشن ساختن این موضوع است که محیطزیست از چه کارکردهایی برای جامعه انسانی برخوردار است یا بهعبارتدیگر محیطزیست به کدام ((نیازهای)) جامعه پاسخ میگوید. رویکرد کارکردگرا با مفهومسازی از محیطزیست بهعنوان یک ((کارکرد)) به آن بهعنوان یک حیطۀ فعالیت اجتماعی یا یک نقش اجتماعی مینگرد که از کارکردهای حیاتی برای جامعۀ انسانی برخوردار است و باید به حفظ این کارکرد پرداخت و در صورت روبهرو گشتن با مشکل باید به اصلاح کارکردهای آن دست زد. جامعهشناسی از این طریق محیطزیست را از یک مقولۀ صرفاً طبیعی خارج و آن را بهعنوان یک ((امر اجتماعی)) تعریف میکند. بنا به اعتقاد کارکردگرایان، محیطزیست از سه کارکرد برای جامعه انسانی برخوردار است:
الف) محیطزیست منابع لازم از قبیل آب، هوای تمیز، غذا، انرژی و پناهگاه را برای زندگی اجتماعی انسان فراهم میآورد بنابراین، محیطزیست را میتوان بهعنوان “بانک مواد اولیه یا ضروریات حیات“ مفهومسازی کرد.
ب) محیطزیست به“بازیافت مواد زائد” یا محصولات زائد ناشی از حیات اجتماعی انسان میپردازد؛ بنابراین میتوان محیطزیست را بهمثابهی “چرخهی بازیابی محصولات زائد انسانی“مفهومسازی کرد.
ج) محیطزیست محیط مناسب برای زندگی اجتماعی انسان و فعالیتهای اجتماعی متفاوت او همانند کار کردن، فکر کردن، بازی کردن، سفر کردن، تشکیل خانواده دادن و…را فراهم میآورد؛ بنابراین، میتوان محیطزیست را بهمثابۀ “فضای زندگی“(living space) انسان مفهومسازی کرد.
در ارتقای کیفی زندگی انسان باید ظرفیت تحمل محیطزیست را در نظر گرفت
کارکردگرایان پس از مفهومسازی از کارکردهای محیطزیست به طرح این پرسش میپردازند که چگونه ممکن است که کارکردها دچار اختلال گردند و جامعه انسانی با مشکلی به نام محیطزیست روبرو شود. از منظر کارکردگرایی در پاسخ به این پرسش بر دو نکته تأکید میشود:
1-وقتی جامعه انسانی در استفاده از کارکردها و تواناییهای محیطزیست افراط میکند، ما با مشکل محیطزیست روبرو میشویم.
2-نهتنها استفاده از این تواناییها، محیطزیست را دچار مشکل میکند، استفاده از هریک از این تواناییها انجام دو کارکرد دیگر را دچار مشکل میسازد.
بنابراین کارکردگرایان از یکسو ریشۀ مشکلات محیطزیست را در رفتار مصرفی و نادرست انسان با محیطزیست جستجو میکنند و از سوی دیگر معتقدند مشکلات محیطزیست ریشه در تناقضات ناشی از اجرای این سه کارکرد متفاوت دارد. رویکرد کارکردگرا در پاسخ به این مشکلات بر دو راهحل تأکید میکند:
نخست؛ فراهم آوردن و ایجاد مجموعهای از نهادها و سازمانها که وظیفۀ بررسی اختلالات ایجادشده در کارکردهای محیطزیست و ارائهی راهحل برای آنها را بر عهدهدارند.
دوم؛ دعوت مردم به مشارکت مدنی در دفاع از محیطزیست که خود نیازمند تغییر در نگرشهای فرهنگی جامعه به محیطزیست و آموزش دوباره مردم دارد.
این دو نکته زمینهساز شکلگیری مفهوم جدید در حوزۀ روابط میان جامعه با محیطزیست گشته که عنوان”توسعهی پایدار” را بر خود دارد. توسعه پایدار راهحل نهایی کارکردگرایان برای حفظ محیطزیست در عین تداوم فرآیند توسعه جامعه انسانی است در این رویکرد”توسعه پایدار” به دو نکته بنیادی تأکید میشود که در ارتقای کیفی زندگی انسان باید ظرفیت تحمل محیطزیست را در نظر گرفت و بِه نیازهای نسل کنونی انسان باید پاسخ داد بدون آنکه تواناییها و امکانات نسلهای آینده برای تأمین نیازهایشان محدود شود.
این مطلب در شماره هشتم ماهنامه چیا (خرداد ۱۳۹۵)، بە چاپ رسیدە است.







ثبت دیدگاه