این‌گونه‌ تفریح کراهت دارد
25 ژوئن 2016 - 8:50
شناسه : 118664
بازدید 105
پ
پ

“مه‌ی بو نه‌ڕژێ، شووشه له سه‌د لاوه شکاوه “

چنور قادری

فهم هر انسانی به نحوه­ی برخورد و نه گفتار وی با مسائل برمی­گردد. در دنیای امروز و به‌واسطه‌ی ارتباطات، بر زبان آوردن سخنان پرآب‌وتاب و ناب راحت شده است و دیگر اغلب می‌دانند چه‌کاری خوب و چه‌کاری ناشایست است. در چنین وضعیتی نباید فقط خود را با شنیدن سخنان بلکه باید با دیدن اعمال قانع کرد. مسئله‌ای که باعث شد بخواهم درد دلی با همشهریانم داشته باشم رفتن به تفریحگاه بیلو (تقریباً 10 کیلومتری شمال غرب مریوان) در اولین جمعه اردیبهشت بود. در این تفریح چندساعته، چندین مسئله به‌شدت آزارم می‌داد و چون حدس می‌زدم که احتمالاً دغدغه­ی افرادی دیگر است، خواستم آن را بازگو کنم.

1- اکثر قریب به‌اتفاق مردم گوشت (بیشتر مرغ) را برای کباب کردن با خود آورده بودند. کباب کردن گوشت باری مسئله‌ای جاافتاده است، اما همگی آن را با زغال چوب کباب می­کردند و در موارد زیادی از چوب درختان اطراف استفاده می­نمودند. به دلیل پرجمعیت بودن آن تفریحگاه و مراجعات زیاد و هفتگی به آن، پیدا کردن چوب خشک در جنگل­های اطراف مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه بود. اکثر مردم با خود کیسه­های زغال خریداری‌شده در سوپرمارکت‌ها که امروزه از پفک و چیپس بیشتر است را داشتند. عده­ای که تعداد آن‌ها نیز کم نبود اما در کمال خونسردی! با تبر به جان درختان بی‌زبان افتاده و بدون هیچ احساسی از شرم، زشتی و حتی گناه درختان را تکه‌تکه می­کردند. آنان درختانی را که خود برای همان روز زیر سایه‌اش استراحت می­کردند را نیز در مواردی با تبر از بین می­بردند! در موارد بسیار کمی به این اعمال قبیح اعتراض می­شد و اکثر شهروندان ترجیح می­دادند هیچ نگویند. بماند که زغال سایرین نیز از کرات دیگر نیامده و از درختانی در همان حوالی تهیه‌شده است و فقط دور از دید همگان، برای یک گونی زغال 5 درخت حداقل 20 ساله قربانی می­شوند. نزدیک غروب هاله­ای از دود اطراف تفریحگاه را فراگرفته بود.

2- زباله این شهروندان در وضعیت بهتری قرار داشت، خیلی­ها آن را جمع‌آوری می­کردند. در کمال حیرت اما بعضی زباله‌های جمع‌آوری‌شده خود را در یک نایلون گذاشته و در همان‌جا کنار درختی جا می­گذاشتند! انگار شهرداری هر غروب آن را جمع می‌کند! بعضی البته انگارنه‌انگار که مثل آدم وظایفی در قبال اعمالشان دارند. به هر طرف که دستشان می­رسید آن را پرت می­کردند.

3- در ترافیک به وجود آمده در حال بازگشت، اکثراً در مسیر و در خطوط خود رانندگی می­کردند اما عده­ای به شانه­های خاکی زده و جدای از ایجاد ناامنی و افزایش احتمال تصادف، با ایجاد گردوخاک به حقوق سایر شهروندان تعرض می­کردند. این عده هنگامی‌که دوباره وارد مسیر اصلی می‌شدند، ترافیک را سنگین­تر کرده و به نحوی سایرین را نگاه می­کردند که انگار وظیفه‌شان است که به آن‌ها راه داده و فوراً مسیرشان باید خلوت می­شد!

واقعاً از اینکه مسیر و جایی پرجمعیت را برای خود انتخاب کرده بودم ناراحت بودم اما مگر چه فرقی می­کند؟ ندیدن فاجعه به معنی نبودن و رخ ندادن آن‌که نیست و با گوشه‌گیری و خلوت‌نشینی که دردی از دردهای خودکرده‌ی ما درمان نمی­شود.

این مطلب در شماره هشتم (خرداد 1395) ماهنامه چیا به چاپ رسیده است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.