خشونت و خشک‌سالی
25 آگوست 2016 - 10:07
شناسه : 118786
بازدید 121
پ
پ

ایرج قادری

موضوعی که برای هزاره‌ها و سده‌ها به‌صورت خزنده و آشکار اعمال و رفتارهای خشونت‌بار و آرام مردم را در دست داشته و شاید زایش‌ها و خلاقیت‌های تمدن ما را نیز شکل داده و کمتر موردتوجه بوده، اقلیم و تغییرات آن است. تغییرات اقلیمی با تأثیر بر محیط، معیشت و حتی خود افراد فارغ از لطمات مالی، مردم را پیوسته به راهی سوق داده است که دورنمای خویش بوده است. این کنترل‌گر در پس پرده همواره ما را به مهربان‌تر یا خشونت‌بارتر بودن سوق داده و همواره خود را زیر لوای فرهنگ، دین، باور، ملیت، آزمندی، آرزوها و … پنهان کرده است. در عصر حاضر خشونت و درگیری‌ها چه در ابعاد فردی تحت عنوان نزاعی خیابانی و چه در سطحی گسترده‌تر مانند جنگ‌ها و درگیری‌ها زیر لوای مسائل فرقه‌ای، ملی و … امری ملموس و رو به ازدیاد است.

بیشتر درگیری‌ها و خشونت‌ها در سال‌های کم بارش روی می‌دهند

بررسی مسائل ایجادی و پشت پرده جنگ‌ها جهت پیش‌بینی و پیشگیری از آن‌ها در سال‌های پس از جنگ سرد رو به رشد بوده و اطلاعات حاصله دورنماهای سیاست‌گذاری و امنیتی پیش رو را به‌شدت دستخوش تغیر ساخته است. این بررسی‌ها از طبیعتی سخن به میان می‌آورند که یک­روی آن مادری بخشنده و مهربان و روی دیگر آن دشمنی قهار و بی‌رحم است. طبیعتی که تا چه اندازه در حفظ و دوام امنیت و پایایی ساختارهای روانی و اجماعی نقش دارد به همان میزان نیز در شکنندگی ساختارها و ناامنی نقش می‌آفریند.

مضمون مشترک مطالعات و مقالات گردآوری‌شده در تحقیقات کایتلین ورل و فرانچسکو فمیا، نقش تغییرات اقلیمی و به‌ویژه خشک‌سالی در برآمدن بهار عربی است. بهاری که در کشورهای اغلب ثروتمند دنیا روی داد و در حال روی دادن بود. سیمون لوین و همکاران سیاست را در جهان آینده عرصه منازعات ناشی از تغییرات اقلیمی دانسته‌اند. کمیسیون اروپا در گزارشی، بزرگ‌ترین چالش امنیتی جهان در آینده نزدیک را تغییرات اقلیمی دانسته است و فیلیپ هینریگس، توازن خشک‌سالی و خشونت‌گرایی در حوزه صحرا را عبرت‌آموز برای همه جهان تعریف کرده است (دانشجویان توسعه‌خواه). میگوئل، ساتیانا و سرگنتی ارتباط احتمال وقوع درگیری‌‌های داخلی و نرخ رشد بارندگی را بررسی نمودند و دریافتند که در سال‌‌های با نرخ رشد بارندگی منفی (کاهش سطح بارندگی) احتمال وقوع منازعات داخلی افزایش می‌‌‌یابد. گر چه مطالعات کولیر) ۱۹۹۸ (هافلر (۲۰۰۴)، فیرون و لیتین (۲۰۰۳) نشان داده است که فقر و درگیری‌‌های داخلی به‌صورت توأمان به وقوع می‌‌‌پیوندند، اما آیا همبستگی مثبت میان فقر و درگیری داخلی، ثابت می‌‌‌کند که این نوع منازعات درنتیجه فقر می‌‌‌باشند؟ در این مورد دلیل قانع‌‌کننده‌ای برای محتاطانه نتیجه گرفتن وجود دارد. مشکلات اقتصادی و درگیری‌‌های داخلی هر دو نشانه‌‌هایی از طیف وسیعی از معضلات سیاسی و اجتماعی هستند. در اینجا شبهه‌ای همچون سؤال مرغ و تخم‌مرغ به وجود می‌‌‌آید، آیا فقر احتمال وقوع درگیری را بالا می‌‌‌برد یا بالا بودن امکان بروز درگیری به فقر منجر می‌‌‌شود؟ برای پاسخ به این مسئله که آیا فقر به آغاز درگیری‌‌های داخلی منجر خواهد شد یا نه اطلاعات مربوط به بارش باران در سال‌‌های پیش از وقوع این نوع منازعات در کشورهای جنوب صحرای آفریقا در سال‌‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۶ بسیار راهگشا خواهد بود. در سال‌‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۶، ما شاهد وقوع چهل‌وهشت درگیری داخلی در کشورهای جنوب صحرای آفریقا بوده‌ایم؛ اما سوابق، تعداد درگیری‌‌های داخلی در سال‌‌های خشک‌سالی را تقریباً دو برابر تعداد دفعات بروز این پدیده در سال‌‌های پرباران نشان می‌‌‌دهد. ۲۳ درگیری در سال‌‌های کم بارش و ۱۲ درگیری در سال‌‌های پربارش شروع‌شده‌اند. به‌بیان‌دیگر، دوسوم درگیری‌ها در ده سال با کمترین میزان بارش و یک‌سوم درگیری‌ها در ده سال با بیشترین میزان بارش حادث‌شده‌اند. (آنتونیو سیکونه، ت. مصطفی جعفری 1388)

خشونت­زده‌ترها همان خشکی‌زده‌ترها هستند

وقتی این تحقیقات در کنار تأملاتی بر آمارهای سازمان ملل گذاشته می‌شود، قضایا حتی از این‌که هست نیز عریان‌تر خود را به نمایش می‌گذارد. برنامه آب سازمان ملل ده کشور دچار بیشترین مشکل کم‌آبی را به این شرح اعلام کرده است: سومالی، موریتانی، سودان، نیجر، عراق، ازبکستان، پاکستان، مصر، ترکمنستان و سوریه. سازمان ملل در گزارشی دیگر ده کشور رودررو با بیشترین خشونت در جهان را هم به این شرح اعلام کرده است: سومالی، افغانستان، عراق، سوریه، یمن، سودان، هائیتی، هندوراس، پاکستان و نیجر. این‌ها کشورهایی هستند که نه‌تنها خود قربانی خشونت بوده و مکان‌هایی خطرناک برای زندگی به شمار می‌آیند، بلکه در گسترش تروریسم بین‌الملل هم نقش دارند. یمن و افغانستان بر اساس نقشه بیابان‌زایی جهانی شرایط محیطی بسیار نزدیک به کشورهای کم آب‌دارند. شاید اگر به‌جای ده کشور کم آب، پانزده یا بیست کشور ذکر می‌شد، یمن و افغانستان هم وارد فهرست می‌شدند. هائیتی قربانی زلزله مهیب دهه نود است که باعث شد فقیرترین کشور جهان همه ساختارهای توسعه را از دست بدهد و هندوراس هم در شمار کشورهایی قرار دارد که به‌واسطه جنگل‌زدایی به‌شدت قربانی فرسایش خاک شده است. به‌واقع این دو کشور خشونت زده قربانی شکل متفاوتی از قهقرای محیطی هستند: به‌جای خشک‌سالی که یک رخداد هیدرو اقلیمی است دچار رخداد ژئوفیزیکی زلزله (هائیتی) و پدیده انسان‌ساخت فرسایش خاک (هندوراس) شده‌اند. خشونت زده‌ترها همان خشکی‌زده‌ترها هستند، یعنی سوریه و عراق و سودان و سومالی. (ناصر کرمی، 1393). در نابه‌سامانی‌های معلول تغییرات زیست‌محیطی، مردم هراسان به دنبال دیدگاه‌هایی می‌گردند که به‌زعم خود جوابی درخور برایشان دارد، اما دریغا که قریب به‌کل ایشان در دام بنیادگرایی و حرکت‌هایی رادیکال گرفتار می‌آیند. هیتلرها را بحران‌ها و سرخوردگی‌های مردم به منصب قدرت می‌رسانند.

دام خشک‌سالی، ایران را نیز در معرض خشونت و افراط‌گرایی فزاینده‌ قرار می‌دهد

درحالی‌که مفسران و تحلیلگران سیاسی و دولتمردان جهان سعی می‌کنند موج خشونت‌های خاورمیانه را از منظر بنیادگرایی دینی و بعضاً ریشه‌های اختلافات تاریخی در منطقه توجیه کنند، اما به نظر می‌رسد به وجه مشترک اقلیمی در این مناطق توجه چندانی نشده است. وجه مشترکی به نام خشک‌سالی که فرای مذهب و ملیت در جریان است و باید در شمار سایر مؤلفه‌ها قرار بگیرد. جالب این است که خشک‌سالی‌ها اغلب به خاطر سومدیریت‌ها و اقدامات نامعقول در برابر طبیعت به حد بحران می‌رسند. البته بعضی از این تغییرات نیز تابع جریانات حاکم بر هستی است اما هر گز در حدی نبوده که اکنون آینده ما را با آن روبه‌رو کرده‌اند. مفسران سیاست باید مؤلفه خشک‌سالی و تغییرات اقلیمی را به صورتی جدی‌تر وارد محاسبات خودکرده و مداما در رصد آن باشند. تغییراتی که در خاورمیانه‌ی ثروتمند تا بدین حد می‌تواند خشونت‌بار و برانداز باشد.

بیشترین موج بنیادگرایی خشونت‌بار با ابعاد بین‌المللی در سالیان اخیر در همسایگی ایران رخ‌داده است. القاعده و طالبان در شرق و پدیده‌هایی مثل داعش در غرب؛ اما باوجود زمینه فراوان سیاسی، مردم ایران تاکنون درگیر این‌گونه بنیادگرایی‌های افراطی و خشونت‌بار نشده‌اند. ممکن است جامعه‌شناسان و اهل سیاست دراین‌باره فهرستی از دلایل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را ردیف کنند؛ اما از مرور موارد پیش‌گفته برمی‌تابد که احتمالاً بداقبالی همسایگان شرقی و غربی ما، یعنی افغانستان و پاکستان و عراق و کمی آن‌سوتر سوریه این بوده که زودتر به دام کم‌آبی و خشک‌سالی افتاده‌اند. معلوم نیست در چند سال دیگر که ایران هم به‌تمامی در دام خشک‌سالی بسیار محتمل خود فرو می‌رود، مردم ایران کماکان در برابر خشونت و افراط‌گرایی فزاینده پیرامونشان همین‌قدر خویشتن‌دار بمانند که حالا هستند. تجربه جهانی می‌گوید خشک‌سالی و خشونت به‌شدت میل به هم‌آمیختگی دارند. (ناصر کرمی، 1393) هرچند مدیران و مسئولین دوست دارند که بار خطا را بر دوش طبیعت و تغییرات غیرقابل‌بازگشت آن بگذارند اما بار گناه بحرانی بودن و بدتر شدن آن نه بر دوش طبیعت بلکه بیش از هرزمانی بر دوش برنامه ریزان و سیاست‌گذاران و مدیران ما سنگینی می‌کند. اگر ما عالمانه با داده‌ها و نشانه‌های طبیعت برخورد می‌کردیم، هرگز در دام بحران گرفتار نمی‌آمدیم. بحرانی بودن مسئله آب و خشک‌سالی در ایران امری است که بارها و بارها نسبت به آن هشدار داده‌شده است.

ناسا: آغاز دوره 30 ساله خشک‌سالی در ایران

به‌تازگی گزارشی از طرف ناسا درباره شرایط جوی زمین در 30 سال آینده منتشرشده که باعث نگرانی بسیاری از کشورهای جهان ازجمله کشورهای خاورمیانه شده است. در این گزارش آمده است که به دلیل شرایط لایه اوزن و همچنین انحراف زمین به میزان یک میلیونم درصد از مسیر چرخشی خود به دور خورشید 45 کشور جهان دچار خشک‌سالی شدید شده و در صورت عدم ذخیره منابع آبی دچار بحران در تولید کشاورزی و همچنین دامداری خود می‌شوند؛ اما نکته قابل‌توجه در این گزارش رتبه چهارم ایران در فهرست 45 کشور در معرض خطر است.

درباره‌ چشم‌انداز اقلیمی ناخوشایندی که به تلخی پیش روی ایران خودنمایی می‌کند، بسیار گفته‌شده است. گرچه نخستین پیامد خشک‌سالی، خشکیدن یک سرزمین است و از دست رفتن زایایی و شادابی آن اقلیم، اما دامنه خشک‌سالی بسیار فراتر از چشم‌انداز طبیعت آن است. پیامدهای بعدی ناشی از جایگیرشدن هیولای خشک‌سالی، تعطیلی اجباری کشاورزی، صنعت و سایر مشاغل هستند. در گام بعدی، نظام اجتماعی مورد هدف قرار می‌گیرد. (گیتی خزاعی، 1394)

فقط در 4 دهه گذشته بیشتر منابع آبی زیرزمینی خود را که میراثی صدها هزارساله بود را به بهانه توسعه و رونق کشاورزی تاراج کرده و بیشتر دشت‌های خود را به ورطه نابودی و بیابانی شدن کشانده‌ایم. ایران در 4 دهه گذشته 120 میلیارد مکعب آب‌های شیرین فسیلی خود که حدود 75% آب‌های شیرین زیرزمینی بود را مصرف کرده است که حدود 75 میلیارد مترمکعب آن فقط در 8 سال گذشته بوده است. منابع آب تجدیدشونده در ایران هم‌اکنون 25 درصد متوسط جهانی آن است.

کشورهایی که ۲۰ درصد از آب‌های تجدید پذیر را استفاده می‌کنند از خطر کم‌آبی و بی‌آبی مصون هستند. از دید سازمان ملل و طبق استاندارهای بین‌الملل کشورهایی که ۲۰ تا ۴۰ درصد از آب‌های تجدید پذیر را استفاده می‌کنند، اگر علمی برخورد نکنند، با خطر مواجه می‌شوند. کشورهایی با مصرف بیش از ۴۰ درصد از آب‌های تجدید پذیر وارد بحران می‌شوند و تنها دو کشور بالای ۴۰ درصد از آب‌های تجدید پذیر استفاده می‌کنند، یکی مصر با ۴۶ درصد مصرف و دیگری ایران است که بین ۸۰ تا ۹۶ درصد از آب‌های تجدید پذیر استفاده می‌کند (عیسی کلانتری 1393)

روزنامه واشنگتن‌پست در تیرماه ۱۳۹۳، اعلام داشت ایران در بین ۲۴ کشوری قرار دارد که وضعیت آب در آن‌ها خطرناک است. واشنگتن‌پست، بحران ایران را ناشی از برنامه‌ریزی نادرست دانسته است. در خردادماه سال ۱۳۹۳ خورشیدی، خبرگزاری جهانی طبیعت با انتشار خبری، بحران شدید آب را برای ایران بزرگ‌ترین چالش در دوران معاصر خواند. در این گزارش آمده است که بر اساس مستندات راهبردهای بین‌المللی آینده (FDI)، ایران از سال‌ها پیش در معرض بحران آب قرار داشته است، اما در سه دهه اخیر برای آن گامی برداشته نشده است. این گزارش حاکی از آن است که ایران از مرحله آمادگی برای خطر عبور کرده و هم‌اکنون درخطر قرار دارد (ویکی‌پدیا). تالاب‌ها یکی پس از دیگری خشک می‌شوند و سدها از پس هم ساخته می‌شوند. حفر چاه‌های عمیق خارج از کنترل رو به ازدیاد بوده و بدون در نظر گرفتن منابع آبی و طبیعی موجود، ازدیاد جمعیت را نشانه رفته‌ایم. دورنمای ما از پایداری وضعیت در آینده به همان اندازه غبارآلود است که وسعت دید مردمان غرب کشور در اثر ریز گردها.

 

این مطلب در شمارە دهم (مرداد ۱۳۹۵) ماهنامە چیا بە چاپ رسیدە است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.