تابستان 95 نیز نفسهای آخر خود را میکشد. نفسهایی که بوی لاکپشتان سوخته میدهد. نفسهای تابستان این سالها پر از سرفه است و انگار در این تهوع خود، میخواهد
همه رنجها و خسران را باز پس دهد تا فقط همان نماد رسش و برکت باقی بماند؛ اما صفحات این تابستان نیز پر بود از آتشسوزی، دود، گردوغبار، کمآبی، ضربان ماشینآلات بر تن طبیعت، پاکتراشی، تغیر کاربری و البته حماسههایی که از دل مردم برای نه گفتن به روند تخریبگر این سبک و سیاق از مدیریت وزندگی رشد کردند. البته مشارکت بالای مردم در خاموش و کنترل نمودن آتشسوزی جنگلها، افزایش استفاده از دوچرخه و وسایل نقلیه عمومی و دهها کمپین و جنبش برای بازیافت و حل مشکلات مربوط به زباله از به حرکت درآمدن اراده جمعی برای اصلاح و تغیر مثبت خبر میدهد. سهم مردم در برافراشتن ستونهای زندگی روزبهروز پررنگتر میشود و این عزم همگانی شایسته ستودن و ستایش است. این البته
اول راه بوده و مانده است تا نفس راحتی از دست نامسئولانه و بیمبالاتیها بکشیم. بههرحال روند زندگی در این زیستبوم اینگونه است و انگار ارادهای جدی – به هر دلیلی- برای تسریع روند رشد برای نیل به توسعه پایدار بر مبنای انگارههای زیستمحیطی وجود ندارد. بار دیگر مدارس، خود را برای تکراری چندین ساله آماده میکنند و هنوز ناکارآمدی این روشها را فقط از زبان معدودی از معلمان و مدرسان دلسوزی میشنویم که علاوه بر “گچ خوردن ” فقط غصه خوردنی مضاعف برایشان به ارمغان آورده است. بازهم مدارس باز میشوند و هیچ کتابی به مبانی محیطزیست اختصاص نیافته است. بازهم مدارس باز میشوند و هنوز گرمایش و سرمایش آنها در سطح مطلوبی نیست. بازهم مدارس باز میشوند و معلوم نیست چند دانشآموز دیگر تحصیل را به خاطر فقر رها میکنند و چند پدر رو مادر شرمنده نو نبودن وسایل کوکان خود خواهند شد. باوجود فشارهای روزافزون بر منابع، دلسردی از تحصیل، نبود شغل، افزایش فقر مالی و روشن نبودن آینده دانشاندوزی و … دیگربار تقصیر را بر گردن مردم نهادن اجحافی بزرگ بر مردمانی است که همه گونه آمادگی خود را برای تغیر و سازندگی اعلام نمودهاند. امیدواریم امسال دیگر خبر از کمبود بودجه در مدارس و فشارهای لاجرم مدیران بر خانوادهها نباشد. امیدواریم مدیران کلان با حقوق معتدل چند صباحی را با درد، رنج، نداری و ضرورتهای جامعه آشنا شوند بلکه گره از کار متولیان آموزش عمومی و آیندهسازان فردا باز کنند. امیدواریم این تابستان خاتم سیاهی و دود و رنج باشد که با این امیدها است که اندک رمقی هنوز باقی است.
این مطلب در شمارە یادزدهم (شهریور 1395) ماهنامە چیا، تحت عنوان سخن چیا بە چاپ رسیدە است.








ثبت دیدگاه