زانیار مرادی
آدمی به طبیعت زنده است؛ یعنی طبیعت پیکرهی اوست. پس چنانچه آدمی بخواهد زنده بماند باید پیوسته با طبیعت گفتوگو کند. این سخن که حیات جسمانی و معنوی انسان با طبیعت پیوند دارد، معنایی جز این نمیدهد که طبیعت با خود پیوند دارد، چه آدمی پارهای از طبیعت است. ” مارکس “
در طول تاریخ تحول اجتماعی بشر و تطور عاملیت انسان جهت مداخله در معیشت خود، طبیعت همچنان بخش جداییناپذیر و پارهای از بدنهی کل زندگی تاریخی – اجتماعی – اقتصادی و سیاسی بوده است. در هر دورهای از وجوه تولید حیات مادی و معیشت بشری – انسان به نسبت مناسبات و مراودات نظام اجتماعی مشخص – ارتباط معینی با طبیعت و پدیدههای طبیعی برقرار کرده است؛ یعنی اینکه تاریخ ساختار مسلط نظام ارتباطی ” انسان – طبیعت ” و نحوهی بهرهبرداری و استفاده از طبیعت را، هژمونی وجه تولید مشخص آن دوره تعریف و توجیه نموده است. پس در ابتدا این ضرورتی انکارناپذیر و بنیادی است که درروند پژوهش و دستیابی به معرفتی مشخص و ریشهای برای شناخت دقیق و همهجانبه جهت ایجاد تغییر، از زاویهی ساختار غالب و وجه تولید مسلط به مسائل و موضوعات نگریسته شود. درواقع در نخستین گام برای توضیح اینکه طبیعت، اکولوژی و مسائل زیستمحیطی چه شرایطی دارند؟ یا دستخوش چه تحولات و تغییراتی گردیدهاند؟ یا در چه وضعیتی از تاریخ طولانی حیات خود بسر میبرند؟ تا بخش قابلتوجهی در جواب این سؤالات نهفته است که ساختار مسلط اقتصاد جهانی در چه وضعیتی هست؟ در چه دورهای از رونق یا رکود خود قرارداد؟ و بحرانهایش چیست و چگونه آنها را پشت سر میگذارد؟
چه کسی مسئول این وضع بیسابقه در تاریخ بشر است؟
تحولات عمیق اقلیمی و بحران عالمگیر محیطزیست، دیگر به پدیدهای عمومی و جهانی تبدیل گشته است. انباشت دیاکسید کربن، افزایش دما، آب شدن یخهای قطبی و یخچالها، خشکسالی و سیل، تبدیل مزارع و جنگلها به بیابان و … در حال فزونی است. میلیاردها تن دیاکسید کربن زیر لایههای همیشه یخی زمین نهفته است که مناطق قطبی را منجمد نگه میدارد. یخچالهای طبیعی چگونه بدون ذوب این لایههای همیشه یخی آب میشوند؟ تصویرهای کمی از بدترین حالت که در آن دمای کرهی زمین 5-6 درجهی سانتیگراد افزایش میابد در دست است. دانشمندان تصویر ترسناکی را به دست میدهند. هماکنون میدانیم که چه خطری پرفراز سرمان است: سیلابهای ناشی از بالا آمدن سطح دریاها، نهفقط در داکا و دیگر شهرهای ساحلی آسیایی، بلکه در لندن، آمستردام، ونیز و نیویورک هم بیابان گستری در مقیاس وسیع، کمبود آب آشامیدنی، ازدیاد حجم عظیم گازهای گلخانهای، افزایش دمای کرهی خاکی و بلایای طبیعی مکرر و… در حال حاضر غلظت دیاکسید کربن برابر با 400 پی پی ام و در پیش از صنعتی شدن این مقدار 280 پی پی ام بوده است. بر اساس تحقیقات علمی، 7 درجه افزایش در دمای هوا تا سال 2060 که دور از انتظار نیست بخشهای بزرگی از کرهی زمین غیرقابلسکونت خواهند بود. یکی از بزرگترین بحرانهای جهانی، بحران کمآبی و خشکسالی است. افسوس که سیارهی دیگری نیست که بدان جا نقلمکان کنیم. چه کسی مسئول این وضع بیسابقه در تاریخ بشر است؟ دانشمندان میگویند انسانها! جوابی درست ولی ناقص. انسانها چندین هزاره بر روی این سیاره زندگی کردهاند. ولی دیاکسید کربن در جو فقط در چند دههی اخیر به حد خطرناکی رسیده است. درواقع مسئول، سیستم سرمایهداری است با منطق چرند و غیر عقلایی توسعه و انباشت نامحدود سرمایه و جهتگیری وسواسی آن برای افزایش تولید کالا در پی سود بیشتر.
از انقلاب صنعتی به اینسو ویژگی جوامع سرمایهداری عقلانیت گسترش یابنده است. طبق نظر ما کس وبر (max weber) این عقلانی کردن دارای سه جنبه است که با یکدیگر پیوند تنگاتنگ دارد:
1- عقلانیت هدفمند یا عقلانی بودن هدفها، یعنی استفاده از ابزاری عقلانی برای دستیابی به هدفهایی که بههیچوجه عقلانی نیستند: نمونه بارز و جاافتادهی این الگو بوروکراسی است، آن چیزی که مکتب فرانکفورت آن را عقلانیت ابزاری نامیده است؛ یعنی نوعی رابطه که با ناهنجارترین خرد گریزها خوانایی دارد. یک نمونه مدیریت عقلانی بوروکراتیک نژاد کشی است. گذشته از این نمونهها، همانگونه که ارنست مندل اشاره دارد ترکیب عقلانیت جانبدار با خرده گریزی همهجانبه، کارکرد “متعارف ” اقتصاد سرمایهداری و نهادهای بوروکراتیک آن را تشکیل میدهد.
2- تفکیک و استقلال قلمروها، جدایی حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در پی دارد. اقتصاد بازار، نظامی خودتنظیم گر است که دیگر ریشه در جامعه (بنا به اصلاح معروف پولانی polany) ندارد و بنابراین از نظارت اجتماعی، اخلاقی و سیاسی شانه خالی میکند.
3- توانایی مسئولیتپذیری یا روحیه حساب گری عاقلانه و گرایش به کمیت مداری این گرایش در سیاست پول مدارانه روابط اجتماعی و سلطهی بدون کنترل ارزش مبادله کالاها تجلی مییابد. از این طریق است که ارزشهای کیفی، اخلاقی، اجتماعی و زیستمحیطی بیوقفه تضعیف، کنار گذاشته و از میان برده میشوند.
ارضای انسانها از کانال فعالیتهای فرهنگی یا انباشت بیحد دارایی و کالا
مشکل تمدن صنعتی سرمایهداری، مصرف زیاده از حد تودههای مردم نیست (چنانچه مکرراً توسط کارشناسان محیطزیست عنوان میگردد) و راهحل مشکل، محدودسازی کلی مصرف نیست (حتی در کشورهای پیشرفتهی صنعتی). مشکل، نوع غالب مصرف بر اساس نیازهای غیرضروری است که نتیجهی افاده فروختن، اتلاف و کالا پرستی است. آنچه موردنیاز است تولید برای ارضای نیازهای اصلی است که شامل غذا، آب، مسکن و پوشاک است. این نیازهای واقعی چگونه میتوانند از همتایان بهظاهر مهم (ولی بیارزش) متمایز گردند؟ با توجه به این واقعیت که گروه اخیر به کمک سیستم دستکاری فکری معروف به ” تبلیغات ” تولید میگردند. برخلاف ادعای ایدئولوژی بازار آزاد عرضه، پاسخ به تقاضا نیست. شرکتهای سرمایهداری بهوسیلهی اصول بازاریابی، حقههای تبلیغاتی و کهنگی طرحریزیشدهی کالاها، تقاضای لازم برای تولیداتشان را به وجود میآورند. تبلیغات با اختراع نیازهای غلط و با تحریک شکلگیری عادات اجباری مصرفی که کاملاً شرایط لازم برای حفظ تعادل اکولوژیکی سیاره را نادیده میگیرد نقشی اساسی در تولید تقاضای مصرف ایفا مینماید. امید به تغییری نمونه وار در تمدن درواقع بر پایه شرطی است که به قول مارکس در جامعهی رهاشده از سرمایهداری ارضای انسانها بیشتر از کانال فعالیتهای فرهنگی، ورزشی، جنسی، سیاسی، هنری و تفریحات تحقق مییابد تا انباشت بیحد دارایی و کالا. نوع انباشت ترغیب شده توسط مصرف پرستی، جزئی ذاتی از سیستم سرمایهداری است که هیچ ارتباطی با طبیعت جاودانهی بشری ندارد.
تبلیغات؛ اتلاف وسیع و وحشتناک منابع محدود کرهی زمین
درحالیکه سرمایهداری در شکل نولیبرال و جهانی شدهی کنونیاش در جستجوی کالایی کردن دنیاست تا هر چیزی اعم از زمین، آب، هوا، موجودات زنده، بدن انسان، روابط انسانی، عشق و هنر وزندگی را به کالا تبدیل کند، تبلیغات با وادار ساختن انسانها به خدمت گذاری به اهداف تجاری سرمایه، کار فروش این کالاها را به عهده میگیرد. سرمایهداری در کل و تبلیغات بهعنوان مکانیسم اصلی فرمانروایی آن- هر دو – کاهش هر ارزشی تا حد پول، انباشت نامحدود کالا – سرمایه و فرهنگ مصرفگرایی را به بت تبدیل کردهاند. عقلانیت سیستم تبلیغات و سیستم سرمایهداری، صمیمانه به هم مرتبط و هردو ذاتاً منحرفاند. تبلیغات امروزه بر انتخابات، ورزش، مذهب، فرهنگ، روزنامهنگاری، سیاست، ادبیات و همرو … حکم میراند. همهی اینها به روش، سبک، متد و شیوهی تبلیغی منتشر میگردند. تبلیغات اتلاف وسیع و وحشتناک منابع محدود کرهی زمین است. هزینهی تبلیغات فقط در فرانسه سالانه بالغبر دهها میلیارد یورو است که بیشتر از بودجهی دولتی بسیاری از کشورهای آفریقایی است. با چنین مبلغی میتوان هزاران مرکز نگهداری از کودکان، بیمارستان، مدرسه و خانه ساخت و مشکل بیکاری را حل کرد. چند میلیون هکتار از جنگلهای زمین هرساله نابود میگردد تا چاپ مدام افزایندهی بروشورهای تبلیغاتی که صندوقهای پستی مارا انباشته میکنند ممکن گردد یا تابلوهای تبلیغاتی و پوسترهایی که دیوار شهر و روستاهای مارا پوشاندهاند تهیه گردد. چند صد میلیون کیلووات ساعت برق هرساله مصرف میگردد تا تابلوهای نئون زینتی را در شهرها از شانگهای گرفته تا نیویورک و پاریس تغذیه نماید؟ چندین تن آشغال از این عملیات برجای میماند و …؟ این اتلاف عظیم در خدمت چه هدفی است؟ که مردم را راضی کند که یک پودر رختشویی از دیگری بهتر است؟
این مطلب در شمارە چهاردهم ماهنامە چیا بە چاپ رسیدە است.








ثبت دیدگاه