اکولوژی و سرمایه (2)
16 ژانویه 2017 - 11:37
شناسه : 119693
بازدید 135
پ
پ

 

 زانیار مرادی

آدمی به طبیعت زنده است؛ یعنی طبیعت پیکره‌ی اوست. پس چنانچه آدمی بخواهد زنده بماند باید پیوسته با طبیعت گفت‌وگو کند. این سخن که حیات جسمانی و معنوی انسان با طبیعت پیوند دارد، معنایی جز این نمی‌دهد که طبیعت با خود پیوند دارد، چه آدمی پاره‌ای از طبیعت است. ” مارکس “

 

امروزه به لطف نهادهایی چون صندوق بین‌المللی، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و گروه موسوم به کشورهای هفتگانه (G-7) «پی گیری عقلانی حداکثر سود” همگام با روند جهانگیر شدن سرمایه ابعادی واقعاً سیاره‌ای می‌یابد و در جهت تحقق این گرایش‌ها عمل می‌کند نخستین منتقدان مدل تمدن صنعتی سرمایه‌داری پیروان مکتب رمانتیسم بودند. از روسو در نیمه قرن هجدهم گرفته تا منتقدان معاصر (مثلاً مورخ انگلیسی ای. پی. تامپسون) رمانتیسم با تائید ارزش‌های فرهنگی، اجتماعی یا اخلاقی پیش سرمایه‌داری به کمیت گرایی، ماشینی شدن و سرخوردگی دنیای سرمایه به اعتراض برخاسته بود. در جریان تاریخ رمانتیسم، حسرت بهشت گمشده و جماعات تشکل‌یافته (پیشا مدرن) شکل‌هایی پیدا کرد که گاهی اوقات واپس‌مانده و عقب گرا، گاهی اوقات انقلابی و آرمان‌خواهانه بود. در مورد اخیر، مسئله دیگر بازگشت به گذشته نیست، بلکه پشت سر گذاشتن آن و رفتن به‌سوی آینده است. از نظر پیر لرو، ویلیام موریس یا هربرت مارکوزه، آرمان‌شهر آینده، با بازیابی جامعه گمشده منتها به شکل جدید و با در برگرفتن دست آوردهای مدرنیته یعنی آزادی، برابری و دموکراسی ممکن می‌شود.

نباید به پیروزی‌های خود بر طبیعت برخود ببالیم

طرفداران سیاسی محیط‌زیست هر یک به‌نوبه‌ی خود ثمره‌ی نقد رمانتیک‌هاست. آن‌ها به وجود جامعه‌ای فراتر از ماشینی سازی اقتصاد، سلطه پولی و کاهش قلمرو اجتماعی به محاسبه سود و انباشت سرمایه اصرار می‌ورزند. به‌جای چنین جامعه‌ای آن‌ها ارزش‌های کیفی را مطرح می‌کنند: ارزش مصرف و رفع نیازها. یکی بر برابری اجتماعی پای می‌فشارد و دیگر بر حفظ طبیعت و توازن زیست‌محیطی. به قول مارکس در سرمایه:

«بدین ترتیب سرمایه هم سلامت کارگر شهری و هم حیات روحی کارگر روستا را از بین می‌برد. در مرحله تکامل کشاورزی سرمایه‌داری، هر پیشرفت کوتاه‌مدت در حاصلخیزی، درعین‌حال معرف مرحله‌ای در تخریب درازمدت بنیان‌های همیشه حاصلخیزی است. هر چه پیشرفت یک کشور بیشتر باشد صفت در مقیاس وسیع (مثلاً آمریکا…) این روند تخریب سریع‌تر به‌پیش می‌رود. بدین ترتیب تولید سرمایه‌داری تنها با تحلیل بردن هم‌زمان دو جنبه که همه شهرها از آن به دست می‌آید یعنی زمین و نیروی کار تکوین می‌یابند.»

یا به نقل از انگلس در نقش کار در تحول انسان:

“نباید به پیروزی‌های خود بر طبیعت زیاده از حد برخود ببالیم. طبیعت انتقام خود را از هر یک از پیروزی‌ها می‌گیرد. مردم مقدونیه، یونان، آسیای صغیر که طبیعت را برای دست‌یابی به زمین مزروعی از بین بردند، هرگز تصورش را نمی‌کردند که شرایط ویرانی این سرزمین را فراهم می‌کنند. ایتالیایی‌های مقیم منطقه‌ی آلپ که جنگل‌ها را از بین می‌بردند نمی‌دانستند که اساس صنعت لبنیات را از بین می‌بردند. آن‌ها حتی کوه‌های خود را از چشمه‌هایش محروم کردند. باید همواره به خاطر داشت که هرگز نمی‌توان بر طبیعت حکم روایی کرد؛ یعنی به‌مثابه سلطه‌ی حاکم بر مردی شکست‌خورده، همچون کسی که بیرون از طبیعت قرارگرفته باشد. جسم و روحمان به طبیعت تعلق دارد. همه سروری ما مبتنی بر امتیازی است که بر دیگر مخلوقات داریم. این امتیاز که ما قوانین طبیعت را می‌دانیم و می‌توانیم از آن‌ها عاقلانه استفاده کنیم.»

عقلانیت زیست‌محیطی کلان بایستی جای عقلانیت سودجویانه‌ی خُرد را بگیرد

درهرحال با الهام گرفتن از پیشگامانی چون سرژپودولینسکی و ولادیمیر ورنادسکی و اندیشمندانی چون مانوئل سکریستان، ریموند ویلیامز، رودولف بارو و آندره گورز و تلاش‌های ارزشمند افرادی چون جیمز اوکانر، بری کامانر، تد بنتون، خوان مارتینز آلیه، فرانسیسکو فرناندزبوای، جورج ریچمن، ژان پل دلیچ، یوتدیت فورت، توماس ابرمن، راینر ترامپرت، ارهارد اپلر، المار آلتواتر، فریدرا توولف و بساری دیگر به این نتیجه می‌رسیم که:

  • نحوه تولید و مصرف کنونی که بر منطق انباشت نامحدود (کالا سود و سرمایه) مصرف تجملی، هدر دادن منابع و تخریب سریع محیط‌زیست بناشده است هرگز نمی‌تواند بدون اینکه بحران زیست‌محیطی عده‌ای را موجب شود به همه سیاره‌ها بسط پیدا می‌کند. مثلاً طبق برآوردهای اخیر اگر مصرف متوسط انرژی ایالات‌متحده را به جمعیت جهان تعمیم می‌دادیم ذخیره کشف‌شده نفت جهان 19 روزه تمام می‌شد.
  • این فاجعه که ایالات‌متحده آمریکا در 153 کشور دنیا 900 پایگاه نظامی دارد و این نه به دلیل دفاع از دموکراسی یا حفظ محیط‌زیست بلکه کنترل تمام منابع و تخریب آن‌هاست.
  • بدین ترتیب است که اساس نظام اقتصادی بر حفظ و تشدید نابرابری فاحش بین شمال و جنوب گذاشته است. افزون بر این، به علت مشی عمومی «صدور آلودگی هوا” که مسبب آن کشورهای امپریالیستی و سیطره جهانی سرمایه‌داری نئولیبرال است، مسائل زیست‌محیطی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین رو به وخامت گذاشته است. این استراتژی به نقطه ماقبل آخر “قانونیت” اقتصادی خود (ازنقطه‌نظر سرمایه‌داری) رسیده است. این نقطه ماقبل آخر را لارنس سمرز (Larrence Semmers) متخصص بنام بانک جهانی (که بعداً رئیس خزانه‌داری و رئیس دانشگاه هاروارد شد) این‌طور فرمول‌بندی کرده است: تهی‌دستان کمتر هزینه می‌برند!

اندازه‌ی هزینه‌های آلودگی‌های هوا که برای سلامتی زیان‌بارند به دلیل افزایش بیماری و مرگ‌ومیر به زیان‌های تولید بستگی دارد. از این نظر‌گاه مقدار معین آلودگی مضر به حال سلامتی را می‌بایست در کشورهایی متمرکز کرد که کمترین هزینه‌ها- یعنی کشورهایی با پایین‌ترین نرخ دستمزد- را در بر دارند. این فرمول‌بندی بدبینانه منطق جهان سرمایه را بیش از تمامی سخنرانی‌های آرام‌بخش درباره‌ی توسعه‌ای که نهادهای مالی بین‌المللی موجد آن‌اند افشا می‌کند.

  • به هر رو بازتولید پیشرفت سرمایه‌داری که هم‌اکنون در جریان است و جامعه‌ی مبتنی بر بازار- حتی به شکل خشن نابرابر کنونی خود مستقیماً بقای نوع بشر را در کوتاه‌مدت تهدید می‌کند؛ بنابراین حفظ محیط طبیعی مقوله‌ای انسانی نیز هست. ازنظر ریچارد اسمیت سرمایه‌داری نمی‌تواند اصلاح شود تا سود را تابعی از بقای انسان کند؛ و روسای صاحب‌نظر شرکت‌های سرمایه‌داری چاره‌ای ندارند جز آنکه درباره‌ی اقتصاد و محیط‌زیست به‌طور سیستماتیک تصمیماتی غلط و غیرعقلانی بگیرند که درنهایت به دلیل فناوری‌ای که در اختیاردارند تصمیماتی است که در سطح سیاره‌ی ما حکم خودکشی را دارد.

عقلانیت کوته بینانه بازار با حسابگری‌های کوتاه‌مدت سود و زیانش و عقلانیت زیست‌محیطی که تداوم کامل دوره‌های طبیعی را مدنظر دارد، ذاتاً متناقض یکدیگرند. نئولیبرالیسم به پرستش کالا و خودمختارسازی واقعی اقتصاد متکی است که هم‌اکنون دست بالا را دارد. از دیگر سو از منظر رهاسازی زیست‌محیطی از سیطره‌ی غول‌آسای مخرب اقتصاد جهانی سرمایه‌داری در مفهومی که ای. پی. تامپسون از این اصطلاح می‌فهمد، آنچه اساسی است عرضه‌ی یک اقتصاد اخلاقی است؛ یعنی اقتصاد سیاسی‌ای که بر معیارهای فرا اقتصادی و غیر پولی پایه‌ریزی شود. به‌بیان‌دیگر اقتصاد باید دوباره در سیاست، جامعه و محیط‌زیست ریشه بدواند.

  • رفورم‌های جزئی ناکافی است. عقلانیت زیست‌محیطی کلان بایستی جای عقلانیت سودجویانه‌ی خرد را بگیرد، امری که مستلزم دگرگونی حقیقی تمدن بشری است. این کار بدون جهت‌گیری فنی جدید که بنیاد آن را جایگزینی منابع جاری انرژی با بدیل‌های بی‌ضرر برای محیط‌زیست و قابل‌نوسازی هم چون انرژی خورشیدی تشکیل می‌دهد، غیرممکن است. نظارت بر ابزار تولید، به‌خصوص بر تصمیماتی که درباره‌ی سرمایه‌گذاری‌ها و دگرگونی‌های فنی می‌شود می‌بایستی طبق معیارهای غیر بازاری که دربرگیرنده‌ی نیازهای واقعی جمعیت و حفظ محیط‌زیست است، کاملاً به رسمیت شناخته شود. تنها زمینه‌ی ممکن این امر می‌تواند گزینش دموکراتیک اولویت‌ها و سرمایه‌گذاری‌های مردم باشد و نه قوانین بازار یا دفتر سیاسی همه‌جا حاضر.

ضرورت اتحاد همه جنبش‌های اجتماعی رهایی‌بخش برای رسیدن به تمدن جدید

به نقل از میشل لووی پذیرفتن اینکه سرمایه‌داری غیرممکن است بتواند به بهبود محیط‌زیست کمک کند، به معنی آن نیست که نباید در مبارزه برای رفورم‌های فوری درگیر شد. این اسطوره باید کنار گذاشته شود که تاوان خسارات زیست‌محیطی را بازار به عهده می‌گیرد و این خسارات را می‌توان با ضوابط اقتصادی محاسبه نمود. جبران مافات بینها‌یت ضروری است. باید فوراً برای غدغن کردن CFC (کلوروفلوروکربنها) که لایه‌های ازون را نابود می‌کنند، برای جلوگیری اکید از پخش گازهایی که اثر گلخانه‌ای بر محیط را موجب می‌شوند و برای ارتقاء وسایط نقلیه‌ی عمومی در مقابل ماشین‌های شخصی مضر به حال جامعه و آلوده‌کننده به پا خیزیم.

مبارزه برای رفورم‌های اجتماعی زیست‌محیطی می‌تواند آغازگر پویای و دگرگونی جدید و گذار از برنامه‌ها و خواست‌های حداقل به خواست‌های حداکثر باشد، تنها به این شرط که به بحث‌هایی تن ندهیم منافع خاص مسلط مطرح می‌کند و فشارهایی که تحت عنوان رقابتی بودن، مدرنیزه کردن و قوانین بازار اعمال می‌کنند.

 

مطالبات فوری مشخصی می‌تواند به نقاط مشترک میان گروه‌ها، نهادها، جنبش‌ها، کمپین‌ها و گرایش‌های بشردوستانه و طبیعت دوستانه تبدیل گردد:

– ارتقاء وسایل حمل‌ونقل عمومی مجانی یا ارزان‌قیمت باقابلیت دسترسی آسان و سریع برای همگان و استاندارد نمودن مسیر راه‌ها و جاده‌ها و خطوط ارتباطی.

– مبارزه علیه نظام اصلاح و تعدیل فرا لیبرالی و علیه بدهی‌هایی که سازمان بین‌المللی پول و بانک جهانی به جنوب تحمیل می‌کند. این سیاست پی آمدهای زیست‌محیطی و اجتماعی فاجعه باری دارد: بیکار سازی گسترده و نابودی شبکه‌های ایمنی اجتماعی، دست کشیدن از محصولات غذایی و نابودی منابع طبیعی به نفع صادرات.

– تقلیل ساعات کار به چهار ساعت؛ هم به‌مثابه‌ی راه‌حل بیکاری و هم به‌مثابه‌ی چشم‌انداز اجتماعی گسترده‌تر که ارزش بیشتری برای اوقات فراغت تا انباشت کالا قائل است.

– اما برای مبارزه درراه تمدنی جدید اولاً باید به‌صورت جهانی عمل نمود و ضروری است همه جنبش‌های اجتماعی رهایی‌بخش با یکدیگر متحد شوند. این نکته را رایش من این‌طور بیان می‌کند:

– این پروژه هیچ‌یک از رنگ‌های رنگین‌کمان را نباید حذف کند؛ نه رنگ سرخ جنبش ضد سرمایه‌داری و تساوی طلبانه ی کارگری، نه رنگ صورتی مبارزات رهایی‌بخش زنان، نه رنگ سفید جنبش‌های مسالمت‌آمیز صلح، نه رنگ سیاه ضد اقتدارگرای آزادی منشانه (Libertarian) و آنارشیست‌ها و نه حتی رنگ سبز مبارزه برای انسانیتی آزاد و عادلانه بر سیاره‌ای قابل سکونت را.

 

این مطلب در شمارە پانزدهم ماهنامە چیا بە چاپ رسیدە است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.