امجد حیدری
در مسیر زندگی و طول حیات آدمی ایستگاههایی یافت میشود که مکانی خواهد بود برای درنگی کوتاه و فرصتی برای بازنگری و مروری بر آنچه پشت سرنهادهایم.
در این میان گاه با چشماندازی زیبا و دلنواز و گاهی تلخ و اسفبار روبرو میشویم.
شاید انسان تنها موجود جانداری است که هریک داستان و قصهای را آغاز و به سرانجام میرساند، یقیناً در هر فصل این داستان پهلوان و کارکتری هست که گاه فاتح و پیروز و گاهی مغلوب و قربانی میدان میشود.
جامعه و محیط پیرامون در شکلگیری نقش کارکترها تأثیر بسزایی داشته و عروسکگردان این خیمهشببازی است.
لپ سخن، به درازای سنوات زندگی پر افتوخیزمان دویدیم، افتادیم، برخاسته و ادامه مسیر دادیم.
سرسختانه کاشتیم و به امید فردا و طلوعی دیگر چشم به افق دوختیم، جفاها کشیدیم و دوریها را دیدیم.
با تمام وجود سرد و گرم روزگار را حس کرده و ناملایمات را به جان خریدیم، صورتمان را باسیلی سرخکرده و سرمان را بالا گرفتیم.
صبح شفق با ستارگان به کارزار زندگی رفتیم و شبانگاه با ستارگان اما با تنی خسته و عرق جبین بر سر سفرهی بیرونق خانواده نشستیم.
آری، این تنها سکانس کوتاهی از داستان زندگی ما و تلنگری است بر جامعهای که حاصل یکعمر کار و جان کندنمان دنیای رنگین دیگران شد.
در بدترین شرایط کار و زندگی قرار گرفتیم، با دستانی پینهبسته برجهای سر به فلک کشیده ساختیم و خود آلونک نشستیم.
زیر پایتان را فرش نفیس قرمز بافتیم و خود آسمانجل و حصیر و کارتنخواب و درنهایت گور خواب شدیم.
حتی رویاهایمان ساز مخالف میزند و دیگر به سراغمان نمیآید، ظاهراً دست تقدیر و چرخ روزگار کمر به زدودنمان بسته و کسی هم ککش نمیگزد.
شرایط نامساعد زندگی و اختلاف فاحش طبقاتی، آلودگی آبوهوا و محیطزیست، تغذیه و خوراکیهای غیراستاندارد، بیکاری، استرس و بی امیدی در زندگی بخش بزرگ و قابلملاحظهای از بلایایی است که هرلحظه سلامتی و جانمان را تهدید میکند.
راستی چه باید کرد؟…
دست بر قضا و در این گیرودار کسالت و بیماری میهمان همیشگی خود و خانوادهمان شد، MS یکی از انواع بیماریهای خاصی است که به آنهم گرفتار شدیم، قوز بالا قوز…
دیگر تنی رنجور و پاهای لرزان، حرکات غیرقابلکنترل، لکنت زبان و دوبینی، ویلچری که تن نحیف خود را با آن به هر سازمان و درمانگاه و بیمارستان و مطب پزشکی میکشیم آیندهمان را ورق میزند.
خانواده و کودکانمان تحت شعاع شرایط وخیم بیماری و محدودیت در ارتباط با محیط پیرامون قرارگرفته و شادی و تفریح از دنیای کودکیشان رخت بربسته.
استرس، بزرگترین خطر جدی است که باید مبتلایان به MS از آن دور باشند، اما همیشه کابوس تهیه داروی مربوطه با قیمتهایی سرسامآور ریشه درجانمان دوانده و میز منشی مطب پزشکان هفتخوان دیگری است که باید از آنهم گذشت!…
آبدرمانی و فعالیت بدنی در استخر از ضروریترین تمرینات هفتگی است که باید بیماران MS برای تقویت عضلات پاها انجام دهند، اما دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
دولت ظرف چند سال گذشته بستههای حمایتی در خصوص فیزیوتراپی و کاردرمانی به بیماران اختصاص داده بود که آنهم به حداقل ممکن یعنی ۲۰ جلسه کاردرمانی در سال تقلیل داده است، درحالیکه قبلاً هر فصل ۲۰ جلسه بوده است.
سازمان بهزیستی تنها مرجع و مرکز حمایت از بیماران خاص با کمترین خدمات، ماهیانه مبلغ ۵۳٠٠٠۰ریال به بیماران تحت پوشش خود اختصاص میدهد که این خود مثل قطره با دریاست!…
عدم دسترسی به پزشکان روانشناس و مغز و اعصاب از دغدغههایی است که همیشه باید با آن دستوپنجه نرم کرد.
مراجعات مکرر و الزامی ماهانه به مراکز MRI و معاونت غذا و دارو و انجمن MS در مرکز استان آنهم مسیر جاده شهرستان تا سنندج باوجود تردد کامیون و نفتکشها اجل معلقی است که سایهی آن بر سرمان است و هر بار از کل اعضای خانواده و بستگان حلالیت میطلبیم.
لویی پاستور کاشف بزرگ جهان در این خصوص چه زیبا دردها را مینگرد:
نه عقایدت را میپرسم، نه مذهبت را، تنها دردت را برایم بگو.
آری دولت و جامعه در برابر سلامت روح و روان تکتک شهروندان خود مسئول آموزش و خدمات پزشکی رایگان از اولیترین حقوق شهروندان محسوب میشود.
یقیناً بحث بیماران خاص فراتر از مقاله بنده و شاید خواندن آن برای شما خواننده گرامی کسلکننده باشد.
ناگفته پیداست دل نوشتههای بنده بهعنوان همسر بیمار مبتلابه MS هرگز به گوش مراجع مربوطه و کرسی نشینان نخواهد رسید، اما شاید این تلنگری باشد بر شما خواننده گرامی که دور نیست میان دوست و آشنا و فامیل و همسایه دیواربهدیوارتان کسانی را بشناسید که با چهرهای پژمرده و خاکستری و قدمهای لرزان سالهاست از کنارتان چون سایه میگذرند و شاید گاها کمکحالشان در عبور از عرض خیابان بودهاید.
این مطلب در شماره ۱۶ ماهنامە چیا چاپ گردیده است.
ایمیل نشریه: chya.govar@gmail.com
ثبت دیدگاه