این شماره:
ارتباط خشکسالی و خشونت
ایرج قادری
موضوعی که برای سدهها و هزارهها بهصورت خزنده و آشکار اعمال و رفتارهای خشونتبار و آرام مردم را در دست داشته و شاید زایشها و خلاقیتهای تمدن ما را نیز شکل داده و کمتر موردتوجه بوده، اقلیم و تغییرات آن است. تغییرات اقلیمی با تأثیر بر محیط، معیشت و حتی خود افراد فارغ از لطمات مالی، مردم را پیوسته به راهی سوق داده است که دورنمای خویش بوده است. این کنترلگر در پس پرده همواره ما را به مهربانتر یا خشونتبارتر بودن سوق داده و همواره خود را زیر لوای فرهنگ، دین، باور، ملیت، آزمندی، آرزوها و … پنهان کرده است. در عصر حاضر خشونت و درگیریها چه در ابعاد فردی تحت عنوان نزاعی خیابانی و چه در سطحی گستردهتر مانند جنگها و درگیریها زیر لوای مسائل فرقهای، ملی و … امری ملموس و رو به ازدیاد است.
خشکسالی، ساختارهای فرهنگی و اجتماعی را تغییر میدهد
در سالیان اخیر روی دیگر کمبود منابع آبی موردبحث واقعشده است. بسیاری از کارشناسان این پدیده را بسیار حساس ارزیابی مینمایند. البته خشکسالی در ابتدا امری است مربوط به هوا. اگر تداوم و شدت نداشته و یا بهواسطه سوء مدیریت در مصرف منابع آب به امری ژئومورفولوژیک تبدیل نشود میتواند همچنان به مسئلهای مربوط به هوا باقی بماند. در غیر این صورت در ابتدا با اثرگذاری بر منابع آب به خشکسالی هیدرولوژیک تبدیل میشود. با کاهش رطوبت خاک مرحله بعد یعنی خشکسالی کشاورزی شروع میشود، تداوم این وضعیت میتواند بحران اقتصادی و حتی قحطی و مرحله بعد خشکسالی را ایجاد کند. خشکسالی اقتصادی ساختارهای فرهنگی و اجتماعی را هم بهتدریج تغییر داده و درنهایت باعث تغییر روانشناختی مردمان خشکیزده میشود و از آنها انسانهایی افراطیتر و خشونتطلبتر بهجا میگذارد.
درباره چشمانداز اقلیمی ناخوشایندی که به تلخی پیش روی ایران خودنمایی میکند، بسیار گفتهشده است. گرچه نخستین پیامد خشکسالی، خشکیدن یک سرزمین است و از دست رفتن زایایی و شادابی آن اقلیم، اما دامنه خشکسالی بسیار فراتر از چشمانداز طبیعت آن است. پیامدهای بعدی ناشی از جایگیر شدن هیولای خشکسالی، تعطیلی اجباری کشاورزی، صنعت و سایر مشاغل هستند. در گام بعدی، نظام اجتماعی مورد هدف قرار میگیرد. (گیتی خزاعی، ۱۳۹۴)
بیشتر درگیریها و خشونتها در سالهای کم بارش روی میدهند
بررسی مسائل ایجادی و پشت پرده جنگها جهت پیشبینی و پیشگیری از آنها در سالهای پس از جنگ سرد رو به رشد بوده و اطلاعات حاصله دورنماهای سیاستگذاری و امنیتی پیش رو را بهشدت دستخوش تغیر ساخته است. این بررسیها از طبیعتی سخن به میان میآورند که یکروی آن مادری بخشنده و مهربان و روی دیگر آن دشمنی قهار و بیرحم است. طبیعتی که تا چه اندازه در حفظ و دوام امنیت و پایایی ساختارهای روانی و اجتماعی نقش دارد به همان میزان نیز در شکنندگی ساختارها و ناامنی نقش میآفریند.
مضمون مشترک مطالعات و مقالات گردآوریشده در تحقیقات کایتلین ورل و فرانچسکو فمیا، نقش تغییرات اقلیمی و بهویژه خشکسالی در برآمدن بهار عربی است. بهاری که در کشورهای اغلب ثروتمند دنیا روی داد و در حال روی دادن بود. سیمون لوین و همکاران سیاست را در جهان آینده عرصه منازعات ناشی از تغییرات اقلیمی دانستهاند. کمیسیون اروپا در گزارشی، بزرگترین چالش امنیتی جهان در آینده نزدیک را تغییرات اقلیمی دانسته است و فیلیپ هینریگس، توازن خشکسالی و خشونتگرایی در حوزه صحرا را عبرتآموز برای همه جهان تعریف کرده است (دانشجویان توسعهخواه).
میگوئل، ساتیانا و سرگنتی ارتباط احتمال وقوع درگیریهای داخلی و نرخ رشد بارندگی را بررسی نمودند و دریافتند که در سالهای با نرخ رشد بارندگی منفی (کاهش سطح بارندگی) احتمال وقوع منازعات داخلی افزایش مییابد. گر چه مطالعات کولیر ۱۹۹۸ (هافلر (۲۰۰۴)، فیرون و لیتین (۲۰۰۳) نشان داده است که فقر و درگیریهای داخلی بهصورت توأمان به وقوع میپیوندند، اما آیا همبستگی مثبت میان فقر و درگیری داخلی، ثابت میکند که این نوع منازعات درنتیجه فقر میباشند؟ در این مورد دلیل قانعکنندهای برای محتاطانه نتیجه گرفتن وجود دارد. مشکلات اقتصادی و درگیریهای داخلی هر دو نشانههایی از طیف وسیعی از معضلات سیاسی و اجتماعی هستند. در اینجا شبههای همچون سؤال مرغ و تخممرغ به وجود میآید، آیا فقر احتمال وقوع درگیری را بالا میبرد یا بالا بودن امکان بروز درگیری به فقر منجر میشود؟ برای پاسخ به این مسئله که آیا فقر به آغاز درگیریهای داخلی منجر خواهد شد یا نه اطلاعات مربوط به بارش باران در سالهای پیش از وقوع این نوع منازعات در کشورهای جنوب صحرای آفریقا در سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۶ بسیار راهگشا خواهد بود. در سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۶، ما شاهد وقوع چهلوهشت درگیری داخلی در کشورهای جنوب صحرای آفریقا بودهایم؛ اما سوابق، تعداد درگیریهای داخلی در سالهای خشکسالی را تقریباً دو برابر تعداد دفعات بروز این پدیده در سالهای پرباران نشان میدهد. ۲۳ درگیری در سالهای کم بارش و ۱۲ درگیری در سالهای پربارش شروعشدهاند. بهبیاندیگر، دوسوم درگیریها در ده سال با کمترین میزان بارش و یکسوم درگیریها در ده سال با بیشترین میزان بارش حادثشدهاند. (آنتونیو سیکونه، ت. مصطفی جعفری ۱۳۸۸)
خشونتزدهترها همان خشکیزدهترها هستند
وقتی این تحقیقات در کنار تأملاتی بر آمارهای سازمان ملل گذاشته میشود، قضایا حتی از اینکه هست نیز عریانتر خود را به نمایش میگذارد. برنامه آب سازمان ملل ده کشور دچار بیشترین مشکل کمآبی را به این شرح اعلام کرده است: سومالی، موریتانی، سودان، نیجر، عراق، ازبکستان، پاکستان، مصر، ترکمنستان و سوریه. سازمان ملل در گزارشی دیگر ده کشور رودررو با بیشترین خشونت در جهان را هم به این شرح اعلام کرده است: سومالی، افغانستان، عراق، سوریه، یمن، سودان، هائیتی، هندوراس، پاکستان و نیجر. اینها کشورهایی هستند که نهتنها خود قربانی خشونت بوده و مکانهایی خطرناک برای زندگی به شمار میآیند، بلکه در گسترش تروریسم بینالملل هم نقش دارند.
یمن و افغانستان بر اساس نقشه بیابانزایی جهانی شرایط محیطی بسیار نزدیک به کشورهای کم آب دارند. شاید اگر بهجای ده کشور کم آب، پانزده یا بیست کشور ذکر میشد، یمن و افغانستان هم وارد فهرست میشدند. هائیتی قربانی زلزله مهیب دهه نود است که باعث شد فقیرترین کشور جهان همه ساختارهای توسعه را از دست بدهد و هندوراس هم در شمار کشورهایی قرار دارد که بهواسطه جنگلزدایی بهشدت قربانی فرسایش خاک شده است. بهواقع این دو کشور خشونت زده قربانی شکل متفاوتی از قهقرای محیطی هستند: بهجای خشکسالی که یک رخداد هیدرو اقلیمی است دچار رخداد ژئوفیزیکی زلزله (هائیتی) و پدیده انسانساخت فرسایش خاک (هندوراس) شدهاند. خشونتزدهترها همان خشکیزدهترها هستند، یعنی سوریه و عراق و سودان و سومالی. (ناصر کرمی، ۱۳۹۳). در نابسامانیهای معلول تغییرات زیستمحیطی، مردم هراسان به دنبال دیدگاههایی میگردند که بهزعم خود جوابی درخور برایشان دارد، اما دریغا که قریب بهکل ایشان در دام بنیادگرایی و حرکتهایی رادیکال گرفتار میآیند. هیتلرها را بحرانها و سرخوردگیهای مردم به منصب قدرت میرسانند.
دام خشکسالی، ایران را نیز در معرض خشونت و افراطگرایی فزاینده قرار میدهد
درحالیکه مفسران و تحلیلگران سیاسی و دولتمردان جهان سعی میکنند موج خشونتهای خاورمیانه را از منظر بنیادگرایی دینی و بعضاً ریشههای اختلافات تاریخی در منطقه توجیه کنند، اما به نظر میرسد به وجه مشترک اقلیمی در این مناطق توجه چندانی نشده است. وجه مشترکی به نام خشکسالی که فرای مذهب و ملیت در جریان است و باید در شمار سایر مؤلفهها قرار بگیرد. جالب این است که خشکسالیها اغلب به خاطر سو مدیریتها و اقدامات نامعقول در برابر طبیعت به حد بحران میرسند. البته بعضی از این تغییرات نیز تابع جریانات حاکم بر هستی است اما هر گز در حدی نبوده که اکنون آینده ما را با آن روبهرو کردهاند. مفسران سیاست باید مؤلفه خشکسالی و تغییرات اقلیمی را به صورتی جدیتر وارد محاسبات خودکرده و مدام در رصد آن باشند. تغییراتی که در خاورمیانهی ثروتمند تا بدین حد میتواند خشونتبار و برانداز باشد.
بیشترین موج بنیادگرایی خشونتبار با ابعاد بینالمللی در سالیان اخیر در همسایگی ایران رخداده است. القاعده و طالبان در شرق و پدیدههایی مثل داعش در غرب؛ اما باوجود زمینه فراوان سیاسی، مردم ایران تاکنون درگیر اینگونه بنیادگراییهای افراطی و خشونتبار نشدهاند. ممکن است جامعهشناسان و اهل سیاست دراینباره فهرستی از دلایل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را ردیف کنند؛ اما از مرور موارد پیشگفته برمیتابد که احتمالاً بداقبالی همسایگان شرقی و غربی ما، یعنی افغانستان و پاکستان و عراق و کمی آنسوتر سوریه این بوده که زودتر به دام کمآبی و خشکسالی افتادهاند. معلوم نیست در چند سال دیگر که ایران هم بهتمامی در دام خشکسالی بسیار محتمل خود فرو میرود، مردم ایران کماکان در برابر خشونت و افراطگرایی فزاینده پیرامونشان همینقدر خویشتندار بمانند که حالا هستند. تجربه جهانی میگوید خشکسالی و خشونت بهشدت میل به همآمیختگی دارند. (ناصر کرمی، ۱۳۹۳) هرچند مدیران و مسئولین دوست دارند که بار خطا را بر دوش طبیعت و تغییرات غیرقابلبازگشت آن بگذارند اما بار گناه بحرانی بودن و بدتر شدن آن نه بر دوش طبیعت بلکه بیش از هرزمانی بر دوش برنامه ریزان و سیاستگذاران و مدیران ما سنگینی میکند. اگر ما عالمانه با دادهها و نشانههای طبیعت برخورد میکردیم، هرگز در دام بحران گرفتار نمیآمدیم. بحرانی بودن مسئله آب و خشکسالی در ایران امری است که بارها و بارها نسبت به آن هشدار دادهشده است.
تجربه سوریه (آیا تغییرات آبوهوا هم به این خونریزیها کمک کرده است؟)
اینکه قبل از جنگ سوریه این کشور بدترین خشکسالی تاریخش را تجربه کرد اتفاقی نیست. حدود 1.5 میلیون نفر از روستاها و مناطق کشاورزی سوریه به شهرها مهاجرت کردند، این موضوع، ناآرامیهای سیاسی در منطقه را تشدید کرد. عقیده بسیاری این است که شاید خشکسالی تنها دلیل درگیریهای سوریه نباشد ولی باعث افزایش ناآرامیهای اجتماعی شده است؛ خشکسالی بیکاری را افزایش داد، کمبود آب را افزایش داد و کشاورزان را از خانههای خود به شهرها برد. همانجایی که جنگ از آن شروع شد! (رابرت اشمیت، دانشگاه ویرجینیا).
شواهد علمیای هم وجود دارد که از این نظریه حمایت کند. در سال 2014 مجله آبوهوا و جامعه تحقیقی منتشر کرد، پتر گلیک، متخصص آبوهوا، در آن مجله نوشت: تغییرات آب و هوایی تأثیری مستقیم در بدتر شدن شرایط اقتصادی سوریه داشته است.
سالها قبل از جنگ و درگیریهای فعلی سوریه، یعنی در سال 2006، خشکسالی شروع شد تا سال 2009 محصولات گندم این کشور کاهش یافت و حدود 800 هزار نفر پشتیبانی اصلی غذاییشان را از دست دادند. در سال 2011 خشم و خشونت در این کشور افزایش یافت، خانوادهها نتوانستند زندگیشان را با کشاورزی تضمین کنند و بیش از 1.5 میلیون نفر به شهرها مهاجرت کردند؛ جایی که افراد زیادی کشته شدند.
باوجود چنین استدلالهایی که بین خشم و تغییرات آبوهوا ارتباط برقرار میکند، همچنان همه قبول ندارند که خشکسالی به ایجاد جنگ کمک کرده است. یک موضوع که شک ایجاد میکند این است؛ کشورهای دیگری مانند ایران و ترکیه هم دچار خشکسالی شدهاند، ولی هیچوقت با چنین ناآرامی اجتماعی روبرو نبودهاند. بعضی میگویند رابطه بین تغییرات هوا و جنگ فقط یک نظریه اغراقشده است (خبر آنلاین).
البته وزارت دفاع آمریکا اعلام کرده تغییرات آب و هوایی یک تهدید در بخشهای مختلف است و ارتباط بین تغییرات هوا و جنگ را جدی میگیرد. بااینحال این دیدگاه حامیان سفت و سختی هم دارد و از معروفترین آنها میتوان به وزیر امور خارجه آمریکا جان کری اشاره کرد.
این مطلب در شماره ۱۹ ماهنامە چیا چاپ گردیده است.
ایمیل نشریه: chya.govar@gmail.com
ثبت دیدگاه