آن هنگام که شهر تو را فریاد می زد و به یاریت نیاز داشت کجا بودی؟ در آن برحه های حساس و اساسی برای مطالبه حق خواندن به زبان مادری، حق محیط زیستی سالم، داشتن جاده ای شایسته، شغل و کسب و کاری ایمن و … .
ترک 40 یا 50 هزار نفریتان شایسته و میمون، اما عارم از تماشای عکس بازماندگان جاده های مرگ در انبوه جمعیتی است که برای خواستن حق جاده ای ایمن حاضر نبود نیم ساعتی از عمر مبارک را در اختیار آسایش جمعی قرار دهد و نگذاشت تعداد دغدغه مندان شهر فزونی یابد. با هر بهانه و بی هیچ بهانه ای بعد از ظهری را نمیتواند در صف مطالبه گران حق آسایش باشد اما نمیدانم چگونه در صبحدمی بسیار زود خود را می آراید و بچه کوچکش را از خواب بیدار می کند تا بلکه صاحب پرایدی مفت و مجانی شود که در پست های مجازیش، آن را قاتل تر از جنگ ایران و عراق دانسته است.
پاسی نمی گذرد که هیاهویی برپا میشود. آسفالت های سیاه، سفید پوش دغدغه داران آسایش و آبادانی میشود. دلسوزانی سر بر می آورند که به زمین و زمان می توپند و از همه چیز گلایه مندند. ما را شایسته چنین شهر و زندگی ای نمی بینند. در راه خود نمایی، این نامزدان تصاویر نامزدیشان را در هر کوی و برزن می پراکنند. خوش پوش و لبخند بر لب ما را بافرهنگان علیا می خوانند که جبر جغرافیا و زبان و مذهب بدین قهقرایمان فرستاده است. نور شهر، اعتماد و آسایش شهر می شوند و با شعار و بی شعار هر سلام دهنده ای را به آغوش می کشند و می بوسند و تحویل می گیرند. میلیونها تومان خرج میکنند و خود را به رخ می کشند. کارزار غریبی است این انتخابات. هر فهمی را در پستوهای خانه نهان میکنند و در راه رسیدن به یک رای، از هر راه ناشایستی فروگذار نخواهند شد. ایل گرایی، روستاگرایی، محله گرایی، طایفه گرایی، سوگند دادن، پول دادن، بنزین دادن و قول های آن چنانی دادن، گرم محافل مردم به ویژه بازنده های رقابت شد. سخنانی از دل همان تک رای دهنده های به همه قول داده. البته لازم به ذکر است که این استخدامی 4 ساله اما ظاهرا آنقدر چرب، برای همیشه مزایای بیشماری دارد که سایر استخدامی ها ندارد. کافی است که سر به زیر و مخفی زندگی کرده باشی تا صلاحیت داشته باشی. بعد نه سهمیه شهدا و جانبازی است و نه خواندنی آن چنانی و حفظ قنوت و تحیات برای گزینش. درصد احتمال این استخدامی هم بسیار بالاست. کار سختی نخواهد بود اگر بدانی چگونه با شور و نه شعور این مردم بازی کنی. مردمی که – فرای هر مسئله دیگری- شهری را برای پرایدی خالی میکنند، چرا نتوان به پشت سر خود آورد.
بههرحال – با تمامی احترام برای انسان هایی شریف که شرافتمندانه در کارزار انتخابات شرکت کردند و اندک خدشه ای به حضور و نیت خیر آنان نبوده و نیست- روز گار غریبی است نازنین. نمی دانیم به دم خروسشان باور کنیم یا قسم حضرت عباسشان. انبوه زباله ها و درختانی را بشماریم که برای آن کاغذان بریده شده اند یا سخنان پر آب و تابشان برای توسعه ای پایدار. همه را علنا و در روز روشن به دروغ و دزدی متهم می کردند و البته وقتی کارزار ریاست جمهوری پر از اتهام بود دیگر چرا که نه!
راستی شما که کنار تمامی ستادها افرادی را گذاشته بودید تا زیر فشار یا معامله و رودرباسی مردم را حتی در آن لحظه های آخر وادار به رای دادن به شما کند، چرا این همه پول را خرج کردید. البته می دانم که بعضی پول ها یا برای غرض است یا… .
این دلسوزان بعد از انتخابات کجا رفتهاند؟ مگر نمیتوان و نمیشود که راهی دیگر برای خدمت یافت؟ یا نه قضیه چیزی دیگر است. در کانالهای حرافشان به شعور، فرهنگ طایفهای، ایلی، روستایی و پول پرستانه مردم تاخته بودند و دیگر این شهر بافرهنگان سفلا جای ایشان نیست؟ ببخشید اگر تمامی هتاکیهایی را که از پس میکروفون به سایرین زدید را در لوای خطوطی چند در رسانههای جمعی نثارتان میکنند، بههرحال دموکراسی معیوب و جای خالی بزرگانی که نمیدانم چرا نبودند و نیامدند که از خودشان بود یا ترس از رد صلاحیت حاکمیت، این مشکلات را هم دارد. مشکلاتی که در این بیراهه روزبهروز پیچیدهتر میشود. مشکلاتی که نهفقط گریبان گیر ما، بلکه اغلب شهرهای ایران شده است. ناکارآمدیای همگانی که این پروسه بسیار دمکراتیک برای حق سالاری بر خود را به شهرها داده است را روزبهروز در دام تهمت و فساد میکشاند و این مهمترین مسئله ایست که شورای آینده، تحلیلگران و سازمانهای مردمی با آن روبرو خواهند بود. شیوهای از مدیریت که بتواند باعرضه راهکارهای درست، اعتماد را به مردم و کارآمدی را به این شورا بازگرداند.
این مطلب تحت عنوان سخن چیا در صفحه اول شماره بیستم ماهنامه چیا به چاپ رسیده است.
واقعا اززحماتتان متشکریم لطفا ادامه بدید همه چیزمان به تاراج رفت ماملت دزد یادزد پرور هستیم