سهم ما از توسعه کدام است
آرام فتحی
برای نوشتن در مورد چنین معضل آشکار و شفافی باید از کجا شروع کرد؟! واژەای که چندین سال است وردِ زبان رسانهها و همگان شدە و در بعضی مواقع خوراک و تبلیغ پرپیمان و دهانپرکنی برای بعضیها. واژەی کولبر و امر کولبری! همچنان که با گفتن واژهی خیّاط، عمل دوختن در ذهن تداعی میشود و فردی که متری روی گردن آویزان دارد، واژەی کولبر هم تداعی و تصویر انسانی مختصات و شکل و شمایل خود است؛ ازجمله؛ اولین واژەی تداعی شدە، رنج است. آن رنج بزرگی که در انسان کولبر میزید. اگر بخواهیم انسان کولبر را بهدوراز مظلومنمایی موردبررسی و امر کولبری را همچون شغلی ناگزیر، تشریح و تفسیر کنیم، مگر نه این است که با بودن ظالم، ظلم پدید آید و مظلوم شکل میگیرد؟ بههرحال با در نظر گرفتن کولبری، همچون معضلی از معضلات دیگر اجتماع، باید آن را مورد کاوش و چارەاندیشی قرار داد.
آیا با حذف و یا تحریف صورتمسئله، کولبر را قاچاقچی یا هر اسم و لقب ناشایستهی دیگری خطاب کردن، فرقی به حال مسئله میکند؟ و میتواند معضل را پایان دهد؟ مگر نه این است که فرد کولبر، حال، قشری از اجتماع را پدید آوردە است؟ مگر آنها با خود چه حمل میکنند؟ بهجز وسایل روزمرەی زندگی و لوازمخانگی برای تهرانیها و اصفهانیها و دیگر شهرهای مرکز نشین که برای تفریحات خود به منطقهی غرب آمدە و وسیلهای را که کولبر به قیمت جان خود برای آنها قابلدسترس نموده، استفادە نمایند! تا چایِ خریداری شدە و دَم کردە به مذاقشان خوش آید!
اما کولبر خود چه دارد؟ جز خانوادهای که هرلحظه احتمال سر رسیدن خبری آنها را به لرزه درآورد؟ آیا با کشتن یا مُردن هر کولبری، بر فرزندان بیسرپرست و خانوادههای بیبضاعت افزودە نخواهد شد؟ آیا راە برای دیگر معضلات همچون دزدی و تنفروشی، هموار نخواهد شد؟ گو اینکه مردمان این سرزمین از سَر شوق و رضایت کولبری را برگزیدە باشند! گو اینکه ما از جان خود سیر شدە و شوقی برای زیستن نداریم که چنین سختیهایی را تاب آوردە و چنان برای زیستن مبارزە میکنیم. آری در چنین حالی کولبری مبارزە برای زیستن است. با در نظر داشتن اینکه هر شغلی شامل مخاطرات خاص خود است؛ به فرض اینکه مخاطرەی قصّابی، احتمال بریدن دست قصّاب باشد، مخاطرهی رانندگی، انواع تصادفات؛ مخاطرات کولبری کدام هاست؟ پرت شدن از بالای کوە، گیر افتادن در میدانها مین، تصادفات رفتوآمدی و مورد هدف گلوله قرار گرفتن از جملەی مخاطرات چنین شغلی است. حال آیا کولبران خود به این مخاطرات آگاە نیستند؟ یا اینکه راهی جز قبول چنین اتفاقات ناگواری تا سرحد گرفتن جانشان برای امرارمعاش نماندە است! آیا کشتن تنها شامل کشتن با گلوله است یا چنین مخاطراتی نیز خود در همان رأس قرار میگیرد؟ بماند آنهمه تحقیرها و آنهمه لطمه به اعتمادبهنفسها که نهتنها بر خودِ کولبر، بلکه بر فرزندانشان نیز. اکنون سؤال این است، در چنین جغرافیایی که روزبهروز ارقام بیکاری، دزدی، تنفروشی، کودکان کار و… رو به افزایش است، کولبر را باید کشت؟
چه کسانی مقصّر ایجاد چنین وضعی هستند؟ که پنهان و در آرامش و قدرت زندگی میکنند؟ پس سهم ما از توسعه کدام است؟ یا اینکه ما تنها در هنگام بر کُرسیِ قدرت نشستنِ اشخاصِ عالیمقام، به فکرها خطور کنیم و بعدازآن، دوبارە از فکرها زدودە میشویم.
ئەم وتارە لە ژمارەی ۲۰ی مانگنامەی چیا چاپ کراوە.
ثبت دیدگاه