سامان محمودی
گفتمانهای مدرن حامل پارادوکسهایی هستند که به سوژههای پارهپاره امکان انسجام بخشیدن به هویتشان را بر اساس منافع و موقعیتهایی که در آن پرتاب میشوند میدهد. افراد یک جامعه بر اساس پتانسیلهای موجود و مناسبات تولیدی آن سیستم میتوانند به هویت خود بپردازند. سؤال اساسی در اینجا به این شکل میباشد: این معیارها و الگوهای نامتقارن چگونه میتوانند به حیات یک سیستم انسجام بخشد؟
روابطی بر اساس ارباب – برده
مهمترین مسئله فراگیر کردن الگوی توزیع امکانات و ثروت اجتماع است به شیوهای که جامعه به کمک بازوهای ایدئولوژیک الگوها را وارونه به عادت واژههایی بدیهی در دل اجتماع نهادینه میکند. برای مثال نهادهای ایدئولوژیک مدل توزیع ثروت را از نوک هرم به طبقات پائین نمایش میدهد درحالیکه مسئله برعکس این تصور میباشد ثروت از مازاد کار طبقات پائین به سمت بالا میرود و قسمتی بسیار کوچک از این ثروت به پائین برمیگردد.
آنچنانکه والتر بنیامین معتقد بود، قانع کردن، تصاحب کردن یک نفر است بدون آنکه عمل لقاحی صورت گیرد. بر اساس این سیالیت و بیبنیادی که کلیه انتخابهایمان با معیاری متناقض صورت میگیرد افراد بر اساس روابط مستریس-سلیو (ارباب-برده) در برخوردهایشان محتاج به قانع کردن همدیگر میباشند تا بتوانند بخشی از هویت سیالشان را در این چیرگی بر یکدیگر به اثبات رسانند تا هویتشان در تقابل با آن «دیگری» مشروعیت یابد. با این روابط و تجربههای گسسته تنها واقعیتی که ذهن اجتماع را به خود مشغول میدارد خلط میان حقیقت و موفقیت در هرم مناسبات و جایگاه اجتماعی است. این رفتارها و اعمال که در اجتماع صورت میگیرد در راستای چیرگی بر یکدیگر و به قناعت رساندن یکدیگر است نه در راستای رسیدن به حقیقت.
موفقیت، بزرگترین دروغ سیستم سرمایهداری
اراده و حرکت به سمت حقیقت درهم شکستن بدیهیات و پیشفرضها را میطلبد نه توجیه کردن این مناسبات بهعنوان قانونهای ثابت زندگی. این روند و معیارها باعث پیدایش ساختارهایی میشود که مانند زبان در آن زندگی میکنیم و با ما سخن میگوید و ما را دچار این توهم میکند که ما آن را در اختیارداریم، باارادهی ما شکل میگیرند و باارادهی ما از بین میروند فارغ از این مهم که این ساختارها بازنمایی روابط خیالی افراد با شرایط واقعی هستی آنهاست.
موفقیت، بزرگترین دروغ و پارادوکسی است که سرمایهداری مردم را به این وسیله به عرصه رقابت و تلاشهای جانفرسا به نفع انباشت سرمایهی خود وادار میکند، نابرابریهای این سیستم با روکشهای زیبا آمیخته با اخلاقیات در ذهن مردم توجیه و به واقعیتی غیرقابل تغییر مبدل میگردد. طبقات زیردست به رقابتی فرسایشی محکوماند که باروکش زیبای موفقیت پنهانشده است. در این رقابت هیچ بازی مساوی یا برد-بردی وجود ندارد. بُرد من باخت دیگری و بُرد او باخت من است، موفقیت امکانپذیر است اما مشروط به اینکه بتوانی تبدیل به ماشین افزایش بهرهوری و سوددهی بالادستان شوی.
توهمی به نام تخصص گرایی و متخصص
یکی از بیشمار مفاهیمی که قدرت طبقات مسلط را مشروع میسازد اصطلاح تازه ایست به اسم «تخصص گرایی و متخصص» که ابزاری بسیار موفق در راستای افزایش بهرهوری و تولید است که درنهایت در پرتو انباشت سرمایه و تولید هرچه بیشتر به موفقیت فرد نیز میانجامد. ترویج این توهم در نظامهای سیاسی و اقتصادی لیبرالیستی دارای این توجیه بیپایه و اساس است که تخصص و فنّاوری زیربنای موفقیت جوامع میباشد.(برای جلوگیری از سو برداشت خوانندگان منظور متن از تخصص گرایی تخصصی میباشد که در بازار آزاد و رقابتی به ذهنیت طبقاتی، میل ارضا ناپذیر و لجامگسیخته میانجامد).
جایگاهی که به متخصصان داده میشود با ژست تلاش و کوشش همراه است آنکه زندگیاش را در این راه فدا کرده است تا به اینجا رسیده و توهم اکتسابی بودنِ این جایگاهها را به مردم میدهد. این همان شدن با روندهای مرسوم در کشورهای پیشرفته روز به روز به این روند غیرعقلانی دامن میزند به این دلیل غیرعقلانی که هیچ اصل دلیل کافی برای قبول وجود ندارد بهغیراز تبلیغات و استیضاحاتِ رسانهای که مدلهای زیبای زندگی را در آن سر دنیا به مردم نشان میدهد و شرط رسیدن به این مدلها را در تلاش و کوشش برای تخصص و تولید هرچه بیشتر میداند.
متخصصان خود را قربانی میکنند تا از شر بلاهای سیستم سرمایهداری دور بمانند
باید به نسبت آموزشهای صاحبان تولید شک کنیم. با چند سؤال آیا صاحبان تولید بهجز بهرهوری و سوددهی صرفاً موفقیت هیچ فردی را در نظر میگیرند؟ آیا اگر تخصص ما ارزش مصرف شدن درراه انباشت هرچه بیشتر سرمایهی آنها را نداشته باشد آنها حاضر به هیچگونه هزینهای در این راه خواهند بود؟ مطمئناً جواب مثبتی به این سؤالات نداریم، پس شک کردن و از دیدی دیگر نگاه کردن به مسئله میتواند چهارچوبی معقولتر و عقلانیتر برای بررسی باشد، ترویج هر چه بیشتر این مفهوم به دست باکسرهای سختکوش (باکسر حیوان سختکوش و وفاداری که فقط وظیفه خود را انجام میداد در کتاب قلعه حیوانات) که حاضر است از هرچه هست و نیست بگذرند تا ارباب را خوشحال و به او وفاداری خود را ثابت کنند، متخصصان سادومازوخیست هایی هستند که خود را قربانی میکنند تا از شر بلاهای ارباب (سیستم سرمایهداری) دور بمانند و مورد لطف و مرحمت ارباب قرار گیرند.
خوشحالی و رضایت ارباب همان تجسم دروغینی است که ما را قادر میسازد که حقیقت غیرقابلتحمل را تحمل سازیم، تخصص گرایان ابزاری بسیار موفق هستند که بهخوبی شکاف میان حقیقت ناپدیدشده از سویی و معنا بخشی از سویی دیگر را به نفع ارباب بازتعریف میکنند. دولوز در گفتوگویی با انتونیو نگری میگوید آنچه موردعلاقه من است آفرینشهای جمعی است نه بازنماییها. متخصصان بهوسیله جایگاهشان آفرینشهای جمعی را حذف و بهجای آن جامعه را به بازنمایی در قالب ژستها و مقامها تشویق میکنند.
متخصصان در توهم لیاقت و بیلیاقتی، مشکل را به بیکفایتی و بیارادگی مردم ربط میدهند
پیکربندی تخصصها با نگاه به زیرساختهایش میتواند به شیوهای مثبت یا منفی باعث انسجام اقلیتها و طیفهای گوناگون شود؛ اما تخصصی که در جوامع مدرن بیشترین کاربرد را دارد به سمتوسوی فرهنگ و ایدئولوژی بورژوازی میل دارد. میل ارضا ناپذیری که متخصصان اخته و بی کنش آکادمیک را به مرجعهای موفقیت بدل میسازد، مرجعهایی که جامعه را به سمتی سوق میدهد که افرادش هویت خود را بر اساس فرمهای معنا زدوده و بی کنش انتخاب میکنند.
متخصصانی که در توهم لیاقت و بیلیاقتی سیر میکنند، جایگاه آنها نهتنها موفقیتآمیز نبوده بلکه تبدیل به بردههایی شدهاند که حقیقت ازدسترفتهشان را با مارک و برند تخصص لاپوشانی میکنند. خود را قربانی ارباب و کارفرماهایی میکنند که تنها دیدشان به تخصص و متخصصان ماشینی درآمدزاست. آنها صرفاً بهمثابه باکسر وفادارانه میکوشند تا به مردم نشان دهند که مشکل از سیستم و توزیع نیست بلکه از بیکفایتی و بیارادگی مردم است. با این توجیه که مردم هم میتوانید مانند من به موفقیت برسند.
متخصصان یکی از توجیه گران اصلی ستمهای طبقاتی هستند که حاضرند برای به دست آوردن کوچکترین لطفی از طرف اربابهایشان خود و اعضای اجتماع را قربانی توحش این رقابت نابرابر کنند. باوجوداین مسئولیتپذیرها دیگر تناقض و تضادها به ارادهی افراد فرو میکاهد و سیستم بهراحتی تضادها را توجیه و از خود سلب مسئولیت میکند زیرا نمونههای موفقش را با تشویق به خاطر تلاش و کوشش در هر شرایطی به رخ میکشاند؛ و اینها قسمی از بازوی سیستم برای ترویج نا اندیشیدن و قبول هر امری بهعنوان بداهت تام میکند.
چاپ شدە در شمارە 21 ماهنامە چیا
ثبت دیدگاه