دکتر جمال افراسیابی
تروریسم بهمثابه یک ابزار عقلانی سلطه و کنترل، ابداعی اروپایی است و در آغاز برای مردمان غیراروپایی به کار گرفته شد. موفقیت آن در دنیای استعماری متکی بر یک واقعیت اساسی بود همانا تفوق عظیم نظامی اروپاییان هر جا که با بومیان مستعمرهها با ضعف و شکنندگی پیش میرفت عمل و رویه تروریستی قاعده استعمارگران بود.
تسلط و چیرگی امپریالیستی در سایه ترور سازمانیافته
غرب و بهخصوص اروپاییها در عصر استعماری متکی بر نظریه برتری نژادی بود و درواقع سلطه و هژمونی غرب در دنیای به استعمار گرفتهشده بر آموزههای تفوق و برتری آنها بر بومیان وابسته بود و اروپا خود را همچون نقطه ثقل عالم و در محاصره مردمان بربر و عقبمانده میدید و از زمان هگل به بعد فلاسفه قرن هجدهم به تبیین چرایی و چگونگی این برتری و یکتایی تمدن غرب پرداختند و تئوریهای علمی و فلسفی را برای روحی امپریالیستی تدارک دیدند و با توسعه و علوم و دانشهای مختلف در دنیای عقبمانده و ابداع علومی چون شرقشناسی به بسط و گسترش این نظریه پرداختند. مطالعاتی که باوجود نقاط قوت و رویکردهای مثبت به ذات نژادپرستانه و مملو از حرص و آز کاپیتالیستی و توسعهطلبی استعماری بود.
برای غرب مأموریت توسعه فرهنگ برتر و متمدن نمودن مردمان غیر و بیگانه در قالبی ساختهوپرداخته شده بود که با برقراری نظم و سامانی محقق میگردید که تسلط و چیرگی امپریالیستی را رقم میزد و در برابر مقاومت و مخالفت با این تفوق نسبت دادن خشونت به فرهنگهای عقبمانده آسان و توجیهپذیر بود. توجیهی که غرب را محق میدانست برای فرونشانی آشوب و خشونتها دست به سلاح برده و منافع خود را بهپیش ببرد.
تفاوتهای نژادی، قومی، عقیدتی و مذهبی بستری مستعد برای ترور و خشونت
استعمار زده بهعنوان تروریست هدف مشروع هر نوع خشونتی میشد و ترور عقلانی بهطور قانونی و سیستماتیک در طول دورههای زمانی طولانی بدون اینکه در مرکز مورد پرسش جدی قرار گیرد به کار میرفت. در الجزایر، لیبی، مصر، فلسطین اجتماعات بهطور دستهجمعی سزا داده میشدند و به نام برقراری نظم و صلح هدف مشروع استعمار زده بنام توحش، بربریت، خشونت و ترور به یغما میبرد و تا جایی که استعمار زده توان دفاع منطقی و عقلانی از وی سلب میشد و در محیطی متشنج و خشونتبار دست به ترور میزد و غرب هم از این راه به اثبات برتری نژادی خود و استمرار استثمار و غارت میپرداخت.
ترور استعماری نسلهای مختلف در خاورمیانه را به خود به کاربرد و بعدها در انقلابات و قیامها همچون ابزاری در دست مردم خاورمیانه مشروعیت یافت و کمیتههای ارعاب و ترور و مجازات رسمیت یافتند و به نام عدم مشروعیت دیگری و حقانیت و برتری خود ترور و حذف فیزیکی افراد موردتوجه قرار گرفت و تا جایی که در سادهترین شکل برای حل نزاعها و دشمنیها ترور بخشی جداییناپذیر از اقدامات سیاسی شد درحالیکه دنیای سیاست نه در تئوری و نه در عمل چنین مسئلهای را رسماً نپذیرفته است اما روان زخمی نسلهای متوالی در خاورمیانه سنتی را بنیان نهاد تا بهجای گفتگو و پذیرش همدیگر و ایمان به حل مسئله از طریق گفتگو روش ترور مدنظر قرار گیرد و بعدها به شکل مسری و گسترده ترور برای اثبات قدرت و حقانیت و برتری شد که اینک در ایدئولوژیهای متنوع در این سرزمین قد علم نموده بودند، تفاوتهای نژادی، قومی، عقیدتی و مذهبی مسئلهای است که اینک بستری مستعد برای ترور و خشونت تبدیلشده است.
در نظام خلافت اسلامی، سزای مخالفان و مقاومتکنندگان مرگ است
در مقابل این رویه استعماری و استثمار جهان اسلام به شکل کلی سه پاسخ و واکنش عمده را به دنبال داشت؛ مدل اول سکولاریسم و دولتهای ملیگرا بودند که عصری را بنام ناسیونالیسم و نظامهای غیردینی رقم زدند درواقع پذیرش فرهنگ غرب و تقلید از آن، مدل دوم بنیادگرایی بود که بعدها نهضت بازگشت به دوران سلف صالح و پالایش دین از اضافات و افزودههای غرب و طرد فرهنگ و تمدن و تکنولوژی غرب برآیند آن بود که اینک به نحوی میراث بربرتری طلبی و خشونت و ترور است و به نحوی با ذهنیتی متأثر از این واکنش و روشها و ابزارهای خشونت و ترور به دنبال خودنمایی و کسب قدرت است، مدل سوم اصلاحطلبی بود که به دنبال راه میانهای میگشت تا بتواند در دنیای مدرن جایگاهی برای خود بیابد و هم در حفظ و تقویت دین بکوشد و بعدها در آثار روشنفکران دینی و نواندیشان دینی در جهان اسلام به حیات خود ادامه دادند و اینک نیز در حال بسط و توسعه این مدل هستند.
آن نظام معرفتی که گفتمان سنتی و واپس نگر در آن زمینه دارد در قدم اول، خود را برتر از هر تفکر و ایدئولوژی در جهان اسلام و کل جهان میداند، تنها قدرت مشروع را متعلق به نظامی میداند که در سیستم سیاسی وی بنام خلافت اسلامی نامگذاری شده و بقیه جهان اسلام را تابعی از خود میداند که به قدرت و نیروی نظامی باید تسلیم شود و سزای مخالفان و مقاومتکنندگان مرگ است، این گفتمان و گفتمانهای مشابه و برتری طلبانه برای تضمین برتری چشمانداز مذهبی، بهطور اتوماتیک برای سلب مشروعیت از مواضع متفاوت یا مخالف طراحیشده است. طراحیای که در وهله و قدم اول نفوذ غرب و تفکرات سلطه طلبانه را در هر مرحله میتوان دید، اما بسترها و جریانات مذهبی در خاورمیانه بهشدت مستعد چنین وضعیتی هستند.
ترور در هالهای از تقدس
مناقشات قرنها ادعای حقانیت و برتری و رد و تکفیر دیگر اینک در وضعیتی پیچیده اجتماعی که منافع اقتصادی و سیاسی جوامع خاورمیانه و تعاملات پیچیده منطقهای و جهانی به شکلی مرگبار و خشونتآمیز فوران کرده است. تفکرات بنیادگرا و تمامیتخواه مذهبی برای انجام این کار بر یک شیوه ارائه و عرضه مطالب تأکید میکنند که برای آن فقط نوع خاصی از دانش ممکن است و در آنهمه نوع دیگر دفع و طرد میشوند.
اشکال معینی از تناقضهای معرفتی و قالبهای مربوط به جهل اجتماعی ترویج میشوند و بخشی به شکل سانسور و با تقلیل دادن پرسشهای مهاجم به هسته هویتی با تقدسنمایی و سرانجام اساسیترین راه اقدام به ترور و خشونت برای نشان دادن برتری خود به دیگری به شکلی که ترور هالهای از تقدس را به خود گرفته و با اقدامات انتحاری سیستمی به راه میافتد که هم ایجاد رعب و وحشت مینماید و هم حقانیت خود را در انتحار و مرگ برای هدف نمایش میدهد و فرایند بهرهبرداری غرب از این وضعیت بهسادگی محقق میشود و نمونه عینی آن را در جنگافروزی ترامپ برای طرد قطر توسط جهان عرب به خاطر حمایت از تروریسم و درعینحال همزمان فروش اسلحه و جنگافزار و مانور نظامی غرب با قطر است، استعمار نو در قالبی کهنه اما با رویههای جدید منفعت خود را در خاورمیانه تأمین نموده و توجیه برتری خود و مسئولیت حفظ نظم را بر دوش میگیرد و در هر سر آشوب و ناامنی و جنگ و درگیری دخالت خود را بهعنوان قدرت مشروع و برتر توجیه مینماید.
عمل انتحاری مشروعیت شرعی مییابد و تروریست به درجه شهادت نائل میآید
مدل بنیادگرای مذهبی از سویی برتریجویی خود را در این شکل از آشفتگی سیاسی متأثر از خشونت و ترور میبیند که دیرزمانی استعمارگر برای توجیه حضور خود سازمانیافته به راه انداخته بود و از سوی دیگر در یک پروسه طولانیمدت همچون ابزار تأمین منافع دنیای غرب در منطقه عمل میکند و فضای شکلگرفته کلی بهصورت آشوب و ناامنی توجیهگر حضور استعمارگر در عراق، افغانستان و صدها نقطه دیگر خاورمیانه میشود.
هویتهای شکلگرفته کنونی در خاورمیانه کم نیستند آنها در سایه نژاد، زبان، قومیت، مرام سیاسی و دین و مذهب و باورها و تفسیرهای خاص پدید آمدهاند و در هر عصری یکی از این هویتها برای فرد و جامعهای اولویت و ارجحیت دارند و معمولاً درجایی که یکی از ابعاد وجودی مورد تهدید واقع شود فرد بدان واکنش نشان میدهد و تقویت و توسعه آن را مدنظر قرار میدهد.
اما مسئله جایی به بحران تبدیل میشود که هویتها شکلی مرگبار به خود گرفته و برتری و مشروعیت مطلق میطلبند و ترور در این میان نقش اصلی را برای حذف و تفوق بر دیگران بر عهده دارد مرگ در این حلقه مرگبار اما ازنظر آنها رسیدن به سعادت اخروی بهحساب میآید حتی اگر به قیمت کشته شدن صدها انسان بیگناه باشد و آنچه مهم است نه عمل و رفتار آنها بلکه باورها و نیاتی است که موردقبول تروریست نیست و برای عمل انتحاری خود نیز مشروعیت شرعی می یابد و آن را مشروع جلوه میدهد و فرد تروریست به درجه شهادت نائل میآید و با تراشیدن توجیه و نامگذاری آن به ترور خوب و بد به رفتار خود مشروعیت میبخشد.
نابودی آفت ترور تنها با آگاهی و آزادی فراگیر
اصولاً هر دسته و گروهی برای خود معیار خوب بودن دارند حالا چه در مبانی و مدعیات باشد و چه در عرصه عمل و به همین خاطر است که تجویز ترور بنام خوب و یا رد آن به نام بد دور باطلی است که سرانجام به خشونت و هرجومرج و قربانی شدن انسانهای بیگناه میشود ترور آفتی است که تنها و تنها مرگ و خشونت را به ارمغان میآورد و موجب توقف و کند شدن سیر مدرن شدن جوامع خاورمیانه شد و حتی موجب عقبگرد و واپس روی میگردد، تسلیم شدن به ترور با فقدان تفکر صورت میپذیرد و تا زمانی که آگاهی و آزادی همچون دو مؤلفه واقعی نه شعاری در این جوامع فراگیر نشود امیدی به بهبود اوضاع وجود نخواهد داشت. چون ترور در هر حالت عملی نامشروع و غیرانسانی است.
این مطلب در شماره 21 ماهنامە چیا چاپ گردیدە است.
ثبت دیدگاه