زاگروس در جهنم
17 آگوست 2017 - 16:32
شناسه : 120694
بازدید 102
پ
پ

امید رشیدی


“پزشکی از بیمار خود می‌پرسد آیا درد دارد؟ وقتی با جواب منفی روبه‌رو می‌شود، اندوهگین می‌شود و او هر بار که جواب منفی می‌شنود اندوهگین‌تر تا اینکه بیمار جواب مثبت می‌دهد که درد زیادی را احساس می‌کند. آن‌وقت پزشک خوشحال می‌شود و بیمار متعجب، پزشک به او می‌گوید آن زمان که درد نداشتی روبه‌مرگ بودی و جسم تو به داروهای من واکنشی نشان نمی‌داد حالا که درد داری یعنی روبه بهبودی هستی”
آری وقتی ما نسبت به آنچه در پیرامونمان رخ می‌دهد، بی‌تفاوت باشیم و ((به من چه))، فلسفه زندگی‌مان باشد شاید وجدانمان مرده است؛ و این بیماری فرار از مسئولیت، یعنی مرگ روحی.
سکوت محض فعالان مدنی، دوستداران محیط‌زیست و رسانه‌ها و…-تقریباً همه- نسبت به بحران آتش زدن‌های یک دهه گذشته جنگل‌های زاگروس، درحالی‌که آثار آن‌همه جا مشهود است. علت هرچه باشد، بی‌مسئولیتی عجیبی مردم، دولت و جامعه‌ی مدنی را رهبری می‌کند که آینده و اکنون ما را به‌سوی تباهی می‌برد
حال که می‌خواهم در مورد سریال بی‌پایان آتش زدن جنگل‌های زاگروس بنویسم، ناخودآگاه یاد همه خاطرات تلخ و شیرینی می‌افتم که در جریان مقابله با این آتش نامیمون تجربه کرده‌ام. نمی‌دانم از قهرمانی‌ها و فداکاری‌های کسان اندکی که مستقیم و غیرمستقیم به جنگ آتش رفتند و می‌روند از گرسنگی، تشنگی، سوختن و حتی خطرات جانی و آن‌همه فداکاری‌هایشان بگویم یا از آن زمان که در نزدیکی شهری 150000 نفری دود جنگل‌های در حال سوختن حاشیه شهر آسمان را می‌پوشاند، اما بیشتر مردم از گرانی گوجه‌فرنگی می‌نالند و درنهایت کمتر از بیست نفر داوطلبانه ساعت‌ها رنج همه را به دوش می‌کشند.
برای تحلیل بهتر موضوع لازم بود آمارهای دقیقی جمع‌آوری می‌کردم اما از مشکل در دسترس نبودن آمارهای واقعی و دقیق در این مملکت که بگذریم، آمار به چه دردی می‌خورد؟ وقتی دولت، مردم و حتی انجمن‌های زیست‌محیطی حافظه ندارند. کسانی که هیچ خط قرمزی ندارند برایشان چه اهمیتی دارد که بدانند یک هکتار جنگل سوخته است یا صد هزار هکتار، وقتی‌که هرگز نخواهند گفت دیگر کافی است، تخریب و نابودی بس است و باید کاری کرد.
وقتی انسان غایب باشد همه‌چیز بی‌معناست. انسان به معنای تفکر، مطالبه حقوق خود از راه‌های آشتی‌جویانه و انجام وظایف به‌درستی وقتی کسی می‌گوید “به من چه” درواقع گفته است من انسان نیستم.
آنچه مسلم است آتش‌سوزی‌های زاگروس عامل انسانی دارد و اکثریت قریب به‌اتفاق آن‌ها عمدی است. به همین دلیل به کار بردن واژه‌ی آتش زدن مناسب‌تر است. بدون شک این موضوع چندبعدی است و زوایای مختلفی دارد و نمی‌توان با دید تک‌بعدی به شناخت درست از علل و پیامدهای این پدیده‌ی شوم دست‌یافت.
وقتی زغال گیرانی به بهانه بیکاری و برای چند میلیون تومان هکتارها جنگل را قطع کرده و گاهی موجب سوختن ده‌ها هکتار جنگل می‌شوند و کسی با آن‌ها کاری ندارد.
وقتی فرمانده ای در مکان و زمان نامناسب به نام برگزاری مانور نظامی سال‌های پیاپی ده‌ها هکتار جنگل را خاکستر می‌کند و کسی…
وقتی جوانی برای کشتن سنجابی درختی را آتش می‌زند و عامل سوختن ده‌ها هکتار جنگل می‌شود و حتی در روستای خود هم مورد مؤاخذه مردم قرار نمی‌گیرد.
وقتی زمین‌خواران جنگل خوار می‌شوند و جنگل‌های حاشیه شهرها را به آتش می‌کشند و با بولدوزر درختان را از ریشه درمی‌آورند، زمین آن را تفکیک کرده و شهرک‌هایی با قطعات کوچک با کوچه‌های چهارم‌تری روی نقشه ترسیم می‌کنند. وقتی جنگل خواران نقشه‌ی شهرهایمان را ترسیم می‌کنند و کسی با آن‌ها کاری ندارد!
وقتی مرغداری‌ها به بهانه سوزاندن ضایعات عامل سوختن جنگل‌ها می‌شوند و کسی…

وقتی فرمانده ای نظامی بدون در نظر گرفتن ملاحظات زیست‌محیطی دستور به توپ باران جنگل می‌دهد آن‌هم در محدوده‌ی به‌اصطلاح حفاظت‌شده‌ی حیات‌وحش و درنتیجه صدها هکتار جنگل در آتش و دود محو می‌شود و کسی پاسخگو نیست، آیا نباید فرمانده هان نظامی به دانش زیست‌محیطی مجهز باشند و قبل از هر تصمیمی آن را مدنظر داشته باشد؟ آیا نابودی محیط‌زیست ما را به سمت امنیت و توسعه پایدار سوق می‌دهد؟
به نظر می‌رسد بین سه عامل نزدیکی به شهرها و روستاها، نزدیکی به جاده‌های خاکی یا آسفالت و همچنین خطوط مرزی و جنگل‌های سوخته ارتباطی وجود دارد. بدین معنا که اگر نقشه‌ی نقاط سوخته را با نقشه‌ی جاده‌ها و خطوط مرزی و سکونت‌گاه‌های شهری و روستایی منطبق کنیم ارتباط معناداری وجود دارد بدین معنا که هرچه به این نقاط نزدیک‌تر باشیم تعداد آتش زدن‌ها هم بیشتر بوده است. با هر معیاری که بسنجیم وضعیت موجود جنگل‌های زاگروس بحرانی است؛ اما این بحران هرگز در اولویت مردم و حتی جامعه مدنی قرار نگرفته است. هیچ معجزه‌ای اتفاق نمی‌افتد هر آنچه بکاریم همان را درو خواهیم کرد. شاید داشتن جامعه‌ی مدنی قدرتمندی که بدون هیچ ترسی پرسش‌هایش را مطرح کند، به تحلیل مسائل بپردازد حل مسئله کند، بتواند بحران‌های موجود را کاهش داده و آن‌ها را به‌سوی تعادل سوق دهد.
روند افزایش بی‌رویه و بدون برنامه جمعیت نیز، هرلحظه بحران‌ها را تشدید می‌کند. بااین‌حال بدون داشتن جامعه‌ی مدنی قدرتمندی که مطالبات آشتی خواهانه و مسالمت‌آمیز داشته باشد امیدی به آینده‌ی بهتر نیست.
وقتی دولت از داشتن جامعه‌ی مدنی بزرگ و قدرتمند استقبال نمی‌کند و آن را نه پشتیبان بلکه رقیب خود می‌پندارد، وقتی… وقتی…
مسئولان محترم مرکز نشین، ما که نمی‌توانیم خاکستر جنگل‌های سوخته را به تهران بیاوریم و در همه‌جا بگردانیم تا باورمان کنید؛ اما تا دیر نشده، اگر واقعاً محیط‌زیست برایتان اهمیتی دارد، اگر بحران آب را جدی می‌دانید، زاگروسی که نزدیک به چهل درصد از آب ایران را تأمین می‌کند درحالی‌که نابودی است، پس تا دیر نشده کاری بکنید. به‌هرحال دولت مسئول مستقیم این بحران است؛ اما متأسفانه آنچه تابه‌حال دیده‌ایم برگزاری جلسات کذایی اداری ست که به بازی‌های کودکانه شباهت بیشتری دارد تا مدیریت بحران.
فردا دیر است همین امروز به این خودکشی تدریجی روحی و جمعی پایان دهیم، دولت، مردم و جامعه‌ی مدنی نامسئولانه، این است بحران مدیریت بجای مدیریت بحران.

 

چاپ شدە در شمارە 22 ماهنامە چیا

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.