گردآورنده: گلریز سلامی
آناکسیمنس در حدود سال ۵۸۵ پ. م زاده شد حدود ۵۴۵ پ. م به شهرت رسید؛ و در ۵۲۸ پ. م درگذشت.
اوضاع اجتماعی ملطیه در زمان او بسیار نامساعد بود. بنیاد کار این فیلسوف یونانی شناخت جهان مادی بهوسیلهی تجربهی عینی است. آناکسیمنس میلتوسی را سومین و آخرین فیلسوف مکتب ایونیا میدانند و از فیلسوفان پیش از سراقط بود که به همراه آناکسیمندر و تالس از اعضای مکتبی که ما امروز آن را مکتب ملطی میخوانیم محسوب میشود.
ظهور عقل در هر دوره یک نمونه بوده است. نباید فیلسوفان ابتدایی را بااینکه فیلسوفان طبیعت مینامند، (چون نامی دیگر نمیشود برای آنها پیدا کرد) با قطع و یقین طبیعی نگر (ماده در مقابل وراء ماده) یا طبیعتگرا دانست. در آن زمان چیزی جز طبیعت نمود نکرده بود و در نظر ایشان طبیعت ابتدا و انتهای عالم است. طبیعت در مقابل غیر طبیعت، فیزیک در مقابل متافیزیک معنا نداشت. برای همین طبیعت در نظر ایشان ازلی و ابدی است و در خود این طبیعت به دنبال مبدأ و منشأ میگشتند تا عالم خویش را تبیین کنند.(ویژەنامه فلسفه، وهاب مشهدیان عطاش)
اعتقاد آناکسیمنس براین بود که اصل نخستین اشیا هواست. برخلاف تالس که میگفت آب است و آناکسیماندروس که میگفت امری است نامتعین و نامحدود (آپایرون). (تاریخ فلسفه غرب مصطفی ملکیان ص 27)
هوا بهواسطهی حرکت بیآغاز و انجام خویش تغییر میپذیرد که در عمل بر دو گونه است انبساط یا شل شدن، انقباض یا سفت شدن. فرایند نخست درعینحال فرایند گرم شدن است و فرایند دوم سرد شدن است. هوا براثر انبساط به آتش تبدیل میشود و براثر انقباض بهصورت باد، سپس ابر، آب، خاک و سنگ درمیآید. (این نظریه را آناکسیمنس احتمالاً از مشاهدهی جریانات جوی و پدیدەی بارش به دست آوردە است).
بخاراتی که از زمین برمیخیزند منبسط میشود و بهصورت آتشی درمیآید و بخشهایی از آنوقتی که بهواسطهی هوا فشرده شوند، ستارەها را تشکیل میدهند. این ستارەها مشابه شکل زمین هستند و به دور آن میچرخند درحالیکه مانند کلاهی که به دور سر بچرخند در جهت جانبی بر روی هوا شناورند. آناکسیمنس اولین کسی بود که دریافت ماە نورش را از خورشید میگیرد، او همچنین تبیین طبیعی از خسوف و کسوف عرضه کرد و آنها را معلول تأثیر اجسامی مشابه زمین دانست که در جهان میچرخد (کلیات تاریخ فلسفه از ادوارد تسلر ص 64)
گرما و سرما عامل و باعث تخلخل و تکاثف میشوند و از این تخلخل و تکاثف همه هستی پدید میآید.”برای تبیین اینکه چگونه اشیاء واقعی و انضمامی از عنصر اولی صورت پذیرفتهاند وی، مفهوم تکاثف (انقباض) و تخلخل (انبساط) را مطرح میکند. هوا بهخودیخود نامرئی است، اما در این فراگرد تکاثف و تخلخل مرئی میشود” (تاریخ فلسفه فردریک کاپلستون جلد 1 ص 36)
هنگامیکه هوا به درجهاي از انقباض ميرسد كه خود كمكم از بين ميرود. (سمپلی کیوس، تفسیر مقولات ارسطو)
آناکسیمنس در نظریهی طبیعی خود ازاینجهت با آناکسیماندروس اختلاف دارد که جوهر اولیهاش صرفاً چیزی نامحدود و عاری از هرگونه تعیین نیست، بلکه همانند جوهر نخستین تالس جوهری است دارای کیفیتهای متعین (کلیات تاریخ فلسفه از ادوارد تسلر، ص 63)
آناکسیمنس تبیین دقیقی از رنگینکمان ارائه کرد. وقوع رنگینکمان به سبب آن است که اشعه خورشید بر ابرِ ضخیمی میافتد و نمیتواند در آن نفوذ کند. آناکسیمنس میخواست بگوید تمام طبیعت نفس میکشد.(تاریخ فلسفه فردریک کاپلستون جلد یک ص 36 و 37)
حال دوباره به نظر اصلی او که هوا را مادةالمواد جهان میدانست برگردیم، ازنظر او همهچیز از هوا به وجود میآید حتی خدایان.” هوا کلمه ایست که مفهوم “بینهایت ” را دقت و قطعیت میدهد”(تاریخ فلسفه، امیل بریه، ص 56)
آناکسیمنس میگفت مادةالمواد هواست، روح هواست، آتش هوای رقیقشده است، هوا چون متراکم گردد نخست به آب مبدل میشود، سپس چون بیشتر متراکم شود خاک و سرانجام سنگ میشود، این نظریه امتیازش این است که اختلاف میان مواد مختلف را اختلافی کمی میداند که فقط به درجه تراکم بستگی دارد (تاریخ فلسفه برتراندراسل ص 36)
احتمالاً این نظریه با توجه به اهمیت امر تنفس به فکر او رسیده است. “درست همانطور که نفس ما که هوا است ما را نگه میدارد، همینطور هم نفس و هوا بر تمام جهان احاطه دارد” (تاریخ فلسفه فردریک کاپلستون جلد 1، ص 35)
هوا نهتنها خودش را در بیکران میگسترد، بلکه همچنین دارای حالتی از حرکت و تغییر مستمر است و از اینجاست که بر اساس باوری کهن که نفس را با نیروی حیاتی یکی میگیرد، همانطور که نفسهای ما که از هوا تشکیل یافتهاند ما را نگه میدارند، نفس و هوا نیز بر جهان احاطه کرده است (کلیات تاریخ فلسفه ادوارد تسلر ص 63)
ارتباط میان روح و هوا به نظر او بهاینترتیب است که اول هواست سپس بعد از هوا عمل تنفس است که عامل عمدهای در حیات و استمرار بقای روح ماست، اصل جملهی آناکسیمنس که عیناً ترجمهشده این است:
“همانگونه که روح ما که هواست تن ما را مسلطانه به هم نگه میدارد به همانسان نفس و هوا نیز نظام جهانی را در برمیگیرد.”
یکی بزرگترین مورخان صاحبنظر در فلسفه یونان باستان به نام burnette این جمله آناکسیمنس را چنین تفسیر میکند که همانگونه که انسان نفس میکشد و دم و بازدم دارد، کل جهان هم نفس میکشد.(تاریخ فلسفه غرب مصطفی ملکیان ص 30)
در انسان روح عامل وحدت و در جهان نیز نفس یا همان روح عامل وحدت است و بهاینترتیب، نظریه آناکسیمنس مقدمهای است بر نظریه اتم (متفکران یونانی ص 76)
چندان نیازی نیست که اشاره شود یونانیان جزمی بودند به این معنی که مسئلهی انتقادی را مطرح نکردند، آنها بر این عقیده بودند که ما میتوانیم اشیاء را چنانکه هستند بشناسیم، آنان سادهلوحانه سرشار از شگفتی و لذت اکتشاف بودند (تاریخ فلسفه فردریک کاپلستون ص 38)
نوآوری این اندیشه در چگونگی و روشی است که عنصری میتواند به ماده دیگری تغییر شکل دهد: یعنی زیاد و کم شدن تراکم. به عقیده آناکسیمنس؛ هوا برای جهان، همچون روح برای تن، سرچشمه زندگی است؛ بنابراین آبوهوا و حرکت تکاملی، هر سه مهمترین موضوع گرایشهای زمینشناسی و طبیعتگرایی است.
اینجاست که طبیعت دیدی همهجانبه نسبت به حیات پیدا میکند و راه را برای ادامهی اندیشهی فیلسوفان مکتب ملطی هموار میکند.
فیلسوفان طبیعتگرای پیش از سقراط فراتر از یک اندیشهی باستانی را نشان میدهند، آنان بنا بر تجربه نیز 1: آب (تالس)2: هوا (آناکسیمنس)3: (آناکسیمندر) حرکت بیپایان جهان (آپایرون) که میپندارد در این حرکت روند تکامل نیز شکل میگیرد، ترسیم کردهاند.
این مطلب در شماره 22 ماهنامە چیا چاپ شدە است.









ثبت دیدگاه