(490-435)
گردآوری: گلریز سلامی
امپدوکلس اهل آکراگاس در قرن پنجم ق.م. میزیست و یکی از هواداران سرسخت دموکراسی در آکراگاس بود و به همراه پدرش برای استقرار دموکراسی با اشراف مبارزه میکرد. پدرش توانست فرمانروای خودکامه آن شهر را به سال 472 سرنگون و حکومت دموکراسی را مستقر کند. گفته میشود که حکومت شهر را به امپدوکلس پیشنهاد کردند ولی نپذیرفت. (فلسفه یا پژوهش حقیقت، جمعی از فیلسوفان غربی، سید جلالالدین مجتبوی) سیاستمداری بود دمکرات که درعینحال داعیهی خدایی هم داشت (تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل ص 59)
امپدوکلس وارث چند گرایش فلسفی بود یکی گرایش دینی – فلسفی فیثاغورسیان و دیگری فلسفهی هراکلیتوس و گرایش سوم مکتب فلسفی القایی بهخصوص پارمنیدس. (تاریخ فلسفه، فردریک کاپلستون، سید جلالالدین مجتبوی، 77)
امپدوکلس اندیشههای خود را در دو کتاب به نام دربارهی طبیعت» و “پالایشها” بهصورت منظوم منتشر ساخت (نخستین فیلسوفان یونان، شرفالدین خراسانی، 343) در فلسفه امپدوکلس نظریهی ٱرفه ای نفس و فلسفهی طبیعی ایونیایی به همآمیختهاند و این آمیزش نشان میدهد که چگونه دو شیوهی نگرش کاملاً مختلف به جهان توانستهاند در ذهن شخص واحد یکدیگر را تکمیل کنند (پایدیا، ورنر یگر، محمدحسن لطفی، جلد اول، 242) امپدوکلس که پارمنیدسی است معتقد است که هیچ عنصری به عنصر دیگر تبدیل نمیشود و هر عنصر همان خاصیت هستی پارمنیدس را داراست لذا جهان از چهارعنصر آب، خاک، آتش و هوا ساختهشده است؛ یعنی این چهارعنصر همیشه بودهاند و هستند (متفکران یونانی 251)
اگرچه تالس باور کردە بود که همهی اشیا نهایتاً در اصل آباند و آناکسیمنس همین را در مورد هوا معتقد بود و آنان معتقد بودند نوعی ماده میتواند به نوع دیگری از ماده مبدل میگردد، لااقل به این معنی که آب خاک و هوا آتش میشود، اما امپدوکلس که به طریق خاص خود اصل پارمنیدس یعنی تغیر ناپذیری وجود را تفسیر میکرد معتقد بود که یک نوع ماده نمیتواند نوع دیگر ماده شود بلکه انواع اساسی و ازلی ماده یا عناصر خاک، هوا، آتش و آب وجود دارند، بنابراین طبقهبندی مشهور چهارعنصر اختراع امپدکلس بود (فردریک کاپلستون، ت سید جلالالدین مجتبوی ص 94)
این عناصر بهوسیلهی مهر باهم ترکیب میشوند و درنتیجهی ستیزە از هم جدا میگردند، در نظر امپدوکلس مهر و ستیزه مواد اصلی و نخستین هستند که در ردیف خاک و هوا و آتش و آب قرار دارند (تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ص 56)
فعالیت عشق و نفرت به طریق گوناگون تصویر شده است (این یعنی رقابت و کشمکش بین آنها) در جمع اندامهای فانی ظاهر است (تاریخ فلسفه فردریک کاپلستون، ت سید جلالالدین مجتبوی، ص 76) چشم از دو عنصر آب و آتش تشکیلشده است و در اثر نفوذ عناصر آب و آتش در چشم است که ما اشیاء را می ینیم؛ و ازآنجاییکه مقدار آب و آتش در چشم فرق میکند و یا اینکه جایگاه هر یک در وسط چشم باشد یا در آخر چشم، دیدها فرق دارد، اما شنوایی در اثر آوازهای بیرونی روی میدهد هوا که بهوسیلهی آواز به جنبش درآمده است چیزی در گوش ما را تکان میدهد مثل زنگ و به صدا درمیآید. بو بهوسیلهی بازدم روی میدهد و از چیزهای سبک و لطیف بو بیشتر برمیخیزد و دربارەی چشایی و لامسه همان قانون کلی عبور عناصر همجنس از منفذها را بیان میکند، معتقد است که انسان ازآنجاییکه شروع به کشتار دیگر حیوانات کرده و شکم خود را گورستان حیوانات دیگر کرد مرتکب گناه شدە است (پایدیا، ورنر یگر، محمدحسن لطفی، جلد اول، 242)
مهمترین کمکی که امپدوکلس به سرمایهی علم کرد این بود که هوا را به عنوان یک مادە جداگانه شناخت، وجود هوا را وی با این آزمایش ثابت کرد که اگر سطل یا ظرف دیگری را وارونه در آب فروبریم آب وارد آن نمیشود، امپدوکلس میگوید: هنگامیکه دختری سرگرم بازی با یک ساعت آبی است که از برنج درخشان ساخته شدە اگر سوراخ لوله را روی دست زیبای خود بگذارد که آنگاه ساعت را در آب روان سیمگون فروبرد، جریان آب وارد لوله نخواهد شد زیرا مقدار هوایی که درون لوله است و بر سوراخهای مسدود فشارمی وارد آب را در لوله راه نمیدهد تا آنکه دختر دست خود را از روی سوراخ مسدود بردارد، آنگاه هوا خارج میشود و معادل حجم آن آب به درون میآید. تاریخ (فلسفهی غرب، برتراند راسل ص 56)
در شکلگیری جهان کنونی که عشق در ابتدا در مرکز عالم بهواسطهی جوهرها از نفرت جدا بود گرد بادی به وجود آورد که جوهرها بهتدریج به اندرون آن کشیدە شدند، از این ترکیب هوا یا اثیر نخستین جوهری بود که بهواسطهی حرکت جوهری جدا شد و تاق آسمان را تشکیل داد بعدازاین جوهر نوبت به آتش رسید که بلافاصله در زیر هوا جای گرفت، از خاک، آب بهواسطهی عمل چرخش به بیرون راندە شد و از آب دوباره هوا (هوای جوی پایینتر) تبخیر شد. آسمان از دونیمه تشکیل شدە است، نیمهای آتشین و نیمهای تاریک که اجزای آتش بر آن پاشیدە شدە است اولی آسمان روز و دومی آسمان شب. امپدوکلس همانند فیثاغورس خورشید را همچون آینهای دانست که پرتوهای آتش آسمانی را جمع و منعکس میکند بدان گونه که ماە در خصوص پرتوهای خورشید عمل میکند، این واقعیت که زمین و جهان به نظر امپدکلس جانوران از خاک نشاءت میگیرند اما درست همانطور که اتحاد جوهرها فقط بهتدریج بهوسیلهی ((عشق)) تحققیافته، بر همین سیاق بر پیدایش موجودات زندە نیز امپدکلس فرایندی تدریجی بهسوی موجودات کاملتر را مطرح کرد.(کلیات تاریخ فلسفه غرب، ادوارد تسلر ص 100،101)
کشف چهارعنصر آب، خاک، آتش، هواشناختی پرثمر و در طول زمان همچنان حول محور علم و طبیعت پرثمرتر بوده، امپدوکلس با تفکری چندگانه نشان میدهد وجود چهارعنصر یکی از راههای شناخت بنیادین طبیعت همچنین جهان هستی است که با اختلاط خود جهان اشیا را تشکیل میدهد و با افتراق ازهمگسسته میشوند، بنابراین طبیعت در این مقوله با نگرشی فکری و حسی در ارتباط با شناخت هستی پیوند میخورد، عشق و نفرت در این نظرگاه نشان میدهد هر برخوردی بسته به پیوندی است که در میان است، عشق میتواند آسمان و زمین را بر عرصهی وجود باهم گردآورد و نفرت عاملی برای تمایز، این فراگرد با توجه به نگرش امپدوکلس دایرەوار است و همچنان ادامه دارد.
چاپ شدە در شمارە 24 ماهنامە چیا.








ثبت دیدگاه