نرگس رفیعی – کارشناس ارشد مطالعات زنان
شهروندی رابطهای است که بین فرد و دولت برقرار میشود و دارای چهار بعد مدنی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. پایگاه و موقعیتی است که برخی بیشتر و برخی کمتر از آن بهرهمندند. رابطهای است که به مردمسالاری توجه میکند و صورتهای تجدید شکل یافته همبستگی جمعی است که در قالب تشکلهای مدنی و کوچک ظاهر میشود. اساس شهروندی، فعالیتهای مدنی است. برای شکل دادن و انسجام دادن و اجرای شهروندی فرهنگی، باید آموزشهای اجتماعی و آگاهسازیهای بومی و ملی وجود داشته باشد. مهارت، مقاومت در برابر ارعاب و تهدید، شهروندی فرهنگی، شادی، رابطه، حمایت، شبکههای اجتماعی و انتقاد تنها شماری از مفاهیم همواره پیوسته با شهروندی هستند. آنچه در این مقاله میآید، توضیح مختصری از بخشهایی از این مفاهیم است.
مهارتهای یک شهروند خوب
سه شخصیت شهروند مسئول: در برابر همه شهروندان احساس تعلق و مسئولیت میکند؛ بهعنوانمثال در اهدای خون شرکت میکند؛ شهروند مشارکتکننده: عضو فعال نهادهای جامعه است و برای پیشرفت تلاش میکند؛ و شهروند قانونمدار: منتقدانه جامعه، سیاست و ساختار اقتصادی را ارزیابی میکند تا آنچه را که ورای صورت هست ببیند، سه گونه شهروند خوب و نمونه هستند. نظامهای مردمسالار برای بقا به شهروندان سیاسی نیاز دارند که فعالانه در امور جامعه مشارکت کنند و همینجاست که از واژه شهروند فعال در مقابل شهروند منفعل استفاده میشود.
در برابر ارعاب و تهدید اطرافیان ایستادگی کنیم.
همه ما تابهحال مشابه این جملات را شنیدهایم: اگر این کار را نکنی، دوستت نخواهم داشت؛ نمره خوبی به تو نمیدهم؛ تو را ازاینجا اخراج میکنم؛ به فلانی میگویم که آن روز چه کردهای و یا: این کار را میکنم به شرطی که …؛ این را به تو میدهم به شرطی که…
اگر نتوانیم در برابر اینگونه زورگوییها که نشانهای از دلسوزی و منطق و اصلاح هم ندارند مقاومت کنیم، شکننده و بیاراده خواهیم بود و بجای خودمان و هدفمان، به دیگران اجازه میدهیم که کنترل ما را در دست بگیرند.
آیا اینگونه رفتار شایسته یک شهروند نمونه است؟ اگر به پاسخمان به این پرسش این باشد که: خوب برای حفظ موقعیتم؛ برای حفظ موقعیت خانواده و فرزندانم؛ یا برای اینکه توی دهن ها نیافتم مجبور بودم که بهاجبار و ارعاب فلانی تن بدهم، آنوقت باید بدانیم نهتنها با این کار موقعیتی حفظ نشده بلکه مسیری را گشودهایم که در آن موقعیت خود و نسل پس از خود را به خطر انداختهایم و فرصت آزادی و انتخاب را از خود و فرزندانمان گرفتهایم. با این کار ترسو بودن و بیاراده بودن و بهانه آوردن برای ناتواناییهای خود را به دوروبریهایمان نشان داده و آموختهایم. از همه مهمتر اختیار زندگی باارزش خود را با همه جوانب و نگرانیهای آن به دست دیگران سپردهایم. هرگاه ما قانع شویم کاری را به پشتگرمی دلایل منطقی و پس از بحث و تبادلنظر انجام بدهیم و یا از انجام آن اجتناب کنیم، احساس رضایت داریم. برعکس اگر بهاجبار و به دلیل ترس از عاقبت آن را انجام دهیم، اثر خسارت ناشی از تصمیمان را بر روی جسم و روان خود حس خواهیم کرد. شاید مهمترین شرط شهروند بودن و شهروندی فرهنگی بیتوجهی و مقاومت در برابر تهدید و ارعاب باشد. بهجز این، از نشانههای درک فرهنگ این است که اگر خواستهای را با تمام وجود حس کردیم، حتماً به زبان بیاوریم. مثلاً اگر به برنامه و یا حرفی در یک جمع رسمی یا غیررسمی اعتراض داریم یا با آن موافقیم، در چهارچوب اصول نقد -که عصارهی آن احترام و استناد است، دیدگاه خود را بیان کنیم.
شهروندی فرهنگی
شهروندی فرهنگی دارای سه بعد است. شناختی: مربوط به آن شناختی است که شهروندان از نظام مردمسالار دارند؛ عاطفی: به معنای ارتباط و احساسی است که هر یک از شهروندان نسبت به شهر دارند و رابطهای که با آن برقرار میکنند و عملگرایانه: درواقع ناظر به توانایی افراد برای زندگی کردن و عمل کردن به اصولی است که نظام مردمسالار به آن پایبند است. برای انتقال مفاهیم شهروندی فرهنگی به شهروندان باید برنامههایی خالی از پیشداوری در رسانهها ارائه شود که معنایی عقلانی و علمی داشته باشد. باید مشوق شهروندان باشد که در کنار اختلاف دیدگاه، به تنوعی از توافق جمعی برسند. باید بهگونهای هدایت شود که مروج فرهنگ مدارا و همزیستی بین گروههای قومی و زبانی باشد.
از پیشزمینههای پیادهسازی ابعاد شهروندی فرهنگی این است که تا حد ممکن درباره پیشینه شهر خود بدانیم. از باب جغرافیا، جمعیت، ریشه زبان، آیینها، فرهنگ، اقتصاد، ادبیات، بافت معماری و هر مورد دانستنی دیگر. این دانستهها را میتوانیم با صحبت با بزرگترها در خانواده یا از معلم و استاد دانشگاه در درس تاریخ و جغرافیا و خواندن به دست بیاوریم. اگر پدر یا مادر هستیم، با فرزندان خود درباره فرهنگ و حقوق شهروندی صحبت کنیم. میتوانیم با مهم جلوه دادن این مطلب و آوردن مثال و همچنین بخشیدن اعتمادبهنفس به فرزندان، آنها را به پیگیری امور آن تشویق کنیم. باید بتوانیم و بخواهیم آداب و معاشرت خود را به کسانی که به گونهی دیگری هستند توضیح بدهیم. نه برای اینکه بخواهیم آن را درست و موجه جلوه بدهیم بلکه برای روشن ساختن همه ابعاد آن. این کار بسیار جالبتوجه و سرگرمکننده و آموزنده است؛ اما مهمترین نتیجهی آن ایجاد احترام آرامبخش و مطمئن انسانها نسبت به فرهنگهای متفاوت و نزدیکی مردم به یکدیگر است.
حتی در یک شهر با آدابورسوم مشترک و اصلی فراوان، از هر خانه به خانه دیگر غذاها، رفتارها، باورها و آداب معاشرت گوناگونی وجود دارد که برای دیگران ناشناخته، بیارزش، بیمعنی یا حتی غیرقابلاحترام است.
مطمئن باشیم با بیان تفاوتها و ویژگیهایمان نهتنها چیزی را از دست نمیدهیم، بلکه برای خود احترام کسب میکنیم.
تاریخ و میراث خود را بشناسیم و به فرزندان خود بیاموزیم تا بدانیم درگذشته چه مواردی برای افتخار و الگوبرداری و چه مواردی برای درس گرفتن از اشتباهات وجود دارند. مثلاً به استان گردی و ایرانگردی بپردازیم و موسیقیهای اصیل را یاد بگیریم.
شهروند شادی باشیم
اگر روابط خانوادگی و دوستانهمان را بر مبنای سود و زیان نگذاریم، در کنار آنها شادتر خواهیم بود.
روابط نزدیک خوب، مهم است زیرا مهمترین بخش از روابطمان هستند که بزرگترین بخش حمایت و شادی و احساس تعلق و اعتمادبهنفس را به ما میدهند.
ایجاد رابطه باکیفیت مهم است
برای دوستیهایمان، توجه، انرژی و زمان صرف کنیم چراکه فرصت چندانی در این زندگی زودگذر نداریم. به خود اجازه دهیم که احساسات مثبت را تجربه کنیم و به خانواده یا دوستمان منتقل کنیم. به قول یک روانشناس در مقابل بیان هر احساس منفی، پنج احساس مثبت را منتقل کنیم. اینگونه روابط نزدیکتر و پایدارتری خواهیم داشت.
صحبت دربارهی اتفاقات خوب مهم هستند
اتفاقات خوبی که برای ما میافتد را با دوستان و خانواده در میان بگذاریم بنابراین احساس راحتتری از کنار هم بودن خواهیم داشت و به هم نزدیکتر خواهیم شد. اگر در مقابل، دوستان و خانوادهمان از این انتقال احساس شادی کنند، به روابط ما کمک خواهد کرد. بهراحتی و بیمانع حرف بزنیم و سعی در درک داشته باشیم تا خانواده یا دوستمان احساس فهمیده شدن بکنند. نکته اینکه باید بخواهیم روان و ارادهی خود را برای توانایی در این امور بپرورانیم و تمرین دهیم.
حمایت شدن و حمایت کردن مهم هستند
بتوانیم حمایت کنیم و درخواست حمایت داشته باشیم، بخصوص در شرایط سخت و زمانی که کسی حمایتمان نمیکند. درخواست حمایت کردن یک مهارت است. بهتر است دایره دوستانمان بزرگتر باشد تا فرصتهای بهتری برای دریافت حمایت داشته باشیم. از راههای کسب مهارت حمایت کردن و درخواست حمایت داشتن این است که بتوانیم کارهایی را برای انجام اشتراکی انتخاب کنیم؛ بتوانیم دوستان و خانواده را به ابراز افکار و احساسات شاد تشویق کنیم؛ بتوانیم کارهای خلاقانه انجام دهیم مثلاینکه دوستان و معلمان قدیمی را دورهم جمع کنیم یا خاطرات شیرین مشترک را یادآوری کنیم.
شبکههای اجتماعی محلهای مهم هستند
ارتباط اجتماعی قوی با همسایگان، تأثیر قوی بر کیفیت زندگی ما خواهد داشت. تحقیقات علمی ثابت کردهاند ارتباط با مردم خطر افسردگی و بیماریهای قلبی را کاهش و امید به زندگی و تندرستی را افزایش میدهد.
روابط همسایگی ما را از ایزوله شدن محفوظ میدارد. همچنین حمایتهایی را به دنبال دارد مانند مراقبت از خانه ما هنگامیکه در سفر هستیم و مراقبتهای گاهبهگاه از کودکانمان. میتوانیم با کمک به همسایهها در قبال کمکشان، شاد زیستی را افزایش میدهیم. بهجز این، نهتنها باکسانی که ما را دوست دارند و شبیه به ما هستند، بلکه با آنها که اینگونه نیستند رابطه داشته باشیم. این رابطه، تجربیات را به یکدیگر منتقل کرده و روح اجتماع را متحد و قوی میکنیم. ما در محلهمان باکسانی که ازنظر زمینه فرهنگی یا اجتماعی شبیه به ما هستند
یا کسانی که از این نظر متفاوت هستند، سروکار داریم. خوب است با همسایگان متفاوت، اشتراکاتی را پیدا کنیم؛ مانند داشتن فرزندان در مدرسه محله، کار کردن در کنار یکدیگر برای بهتر کردن فضای سبز محله یا بودن در یک تیم مشترک ورزشی در محله. برقراری ارتباط با اطرافیان متفاوت برای ایجاد هماهنگی و همدلی هم برای شهروند و هم برای جامعه مفید است.
تقویت همسایگی مهم است
ارتباطات همسایگی قوی داشته باشیم تا انگیزهی بالاتری برای زیبا کردن و ارزشمند کردن و تأثیرگذاری روی محیطمان داشته باشیم. احساس کنیم که میتوانیم در محیطمان تغییر ایجاد کنیم، در تصمیمگیریها شرکت کنیم و مشکلات محلهمان را با اعتمادبهنفس بیان کنیم. سپس تقاضای رسیدگی داشته باشیم چراکه میدانیم از حمایت و همراهی همسایگان برخوردار خواهیم بود.
اعتماد و ایمنی مهم هستند
ارتباطات اجتماعی با محله نهتنها برای آنان که عضو این شبکه هستند بلکه برای همه جامعه اعتماد و امنیت فراهم میکند. وقتی همسایهها را بشناسیم، ترس کمتری از جرائم احتمالی و رفتارهای ضد اجتماع در محلهمان خواهیم داشت. میتوانیم با خیال راحت هم خودمان و هم فرزندانمان از فضاهای عمومی محله استفاده کنیم و یا در شب بیرون برویم.
از شادی و شاد زیستی که بگذریم، انتقادی بودن یا رویکرد انتقادی داشتن به شهر محل زندگی، از دیگر مهارتهای یک شهروند نمونه و فرهنگی است. اگر در پی آنیم که دردسر رویکرد انتقادی داشتن را نکشیم، یا برعکس اگر میخواهیم لذت سازندگی و آیندهنگری را در کنار احساس مسئولیت به محیطزیستمان و اجتماع اطرافمان تجربه کنیم، نکاتی که در ادامه میآید را ازنظر بگذرانیم. حواسمان را روی عمل به هریک از نکات متمرکز کنیم.
برای شهروندی با تفکر انتقادی نبودن…
باید در برابر تغییر مقاومت کنیم؛
باید به دنبال دخالت مستقیم در مسائل شخصی و خصوصی شهروندان باشیم؛
باید در روابط شهروندی کینهای، حسود، متکبر و طمعکار باشیم و هرگز خودمان را جای دیگران نگذاریم؛
باید همرنگ با جماعت شویم تا کسی ایرادهای فردی ما را نفهمد؛
باید دنبالهرو دیگران و یا اکثریت باشیم تا ازنظر دادن و پذیرش مسئولیت فرار کنیم؛
باید خودمان را فریب بدهیم و نخواهیم ایرادهای کار خود و اطرافیانمان را ببینیم و مرتب بگوییم همهچیز درست میشود؛
باید برای حل مسائل، اولین راهحلی که به ذهن میرسد را انتخاب کنیم و یا برای رهایی از دردسر فکر کردن از یک فکر نادرست دفاع کنیم؛
باید پیشنهادهای غیرواقعی بدهیم و اینکه تصور کنیم عقاید ما بهتر از عقاید همه است؛ بنابراین قدرت همکاری و پذیرش دیگران را از دست بدهیم.
برای شهروندی با تفکر انتقادی بودن…
باید ذهنمان فعال و عدالتجو باشد؛
باید روابطمان صریح و روشن باشد و در کارهایمان یا نظر دادنمان ابهام نداشته باشیم و سعی کنیم با چنین شهروندانی گروه تشکیل دهیم؛
باید به دنبال کار با برنامه و گروهی باشیم و دوست داشته باشیم که کارهای مربوط به شهر را با شهروندان انجام دهیم؛
باید دلسوز شهروندان دیگر باشیم و ارتباط خوبی با آنها برقرار کنیم؛
باید افق دیدمان باز باشد و خود را جزئی از کل بدانیم نه عقل کل؛ چراکه همیشه افراد و اتفاقاتی هستند که به ما یادآوری کنند ما همهچیز را نمیدانیم و از عهده هر کاری برنمیآییم.
این مطلب در شماره ۲۷ ماهنامه چیا چاپ گردیده است.









ثبت دیدگاه