محمدصدیق زاهدی (دکترای زبانشناسی)
زبان پدیدهای شگفتانگیز و چندبٌعدی با نقشها و عملکردهای متعدد و متفاوت است. پدیدهای بسیار ساده و معمولی و در عین حال، بسیار پیچیده و غامض. ساده است زیرا هر فرد انسانی با هر سطحی از هوش و استعداد و تحصیلات، به سادگی و بدون زحمت، آن را میآموزد و در زندگی روزانهی خود آن را برای برقراری ارتباط کلامی مورد استفاده قرار میدهد. به همین دلیل هم هست که هر کسی به خود اجازه میدهد و خود را محق میداند در مورد آن نظر بدهد و به قضاوت بنشیند و دیدگاه و نظر خود را در این زمینه، صائبتر از دیگران بپندارد. از سوی دیگر، با وجود این که پیشینهی مطالعات زبانی به اندازهی تاریخ علم قدمت دارد و زبان از دیرباز مورد توجه فلاسفه و متخصصین حوزههای دیگر علم و دانش بوده است، هنوز ابعاد زیادی از آن ناشناخته مانده یا در مورد آنها تنوع و تفاوت آراء وجود دارد که در قالب مکاتب مختلف زبانشناسی مانند ساختارگرایی، صورتگرایی، شناختگرایی و غیره خود را مینمایاند. وسعت کاربرد و کارکردهای زبان و نیز ارتباط چند لایه و چند سویهی آن با جامعه، فرهنگ و پدیدههای انسانی و نیز رشتههای علمی مرتبط با حوزهی علوم انسانی چنان شبکهی پیچیدهای را به وجود آوردهاست که حتی ارائهی تعریفی جامع و کامل از زبان را که مورد پذیرش اکثریت نسبی محققین این حوزه باشد، تا به امروز، غیرممکن نموده است.
زبان بارزترین ویژگی و مشخصهی ممیز انسان از دیگر جانداران و پدیده و نهادی اجتماعی است که با تمام جنبههای هویت فردی، فرهنگی و اجتماعی انسان ارتباط دارد و یکی از مهمترین پایههای تشکیلدهندهی هویت فرهنگی انسانهاست به طوری که، مردمی كه به زبانهای متفاوت صحبت میكنند تفكر و درك متفاوتی دربارهی جهان پیرامون خود دارند. به همین دلیل مطالعهی زبان وجه مشترک اکثر رشتههای مرتبط با علوم انسانی و اجتماعی همچون روانشناسی، جامعهشناسی، مردم/فرهنگشناسی و غیره است. طی چند سال اخیر هم برخی رشتههای جدید با هدف مطالعهی تأثیر متقابل زبان و محیط زیست بر هم به وجود آمدهاند مانند زبانشناسی زیستشناختی (biolinguistics)، زبانشناسی بومشناختی (ecolinguistics) و غیره که حاکی از اهمیت ارتباط متقابل زبان و محیطزیست بر همدیگر است.
برخی از این زبانشناسان بر این باوراند که برای حفظ محیطزیست باید به صورتی آگاهانه به برنامهریزی زبانی پرداخت و کاربرد برخی واژهها و ساختارهای صرفی و نحوی را محدود نمود و در مقابل بعضی دیگر را گسترش داد. به عنوان مثال، در اکثر زبانهای هندواروپایی اسم بسیاری از منابع طبیعی مانند آب و غیره، غیرقابل شمارش و به اصطلاح توده یا کٌپه (mass noun) است که در ذهن انسان تصور مبهمی از مقدار و میزان آن به وجود میآورد و در نظرش پایانناپذیر جلوه میکند. امری که ممکن است به مصرف بیرویهی آن منجر شود. همچنین، در حالی که دولتها در سطح کلان، و سازمانها و بنگاههای اقتصادی، تولیدی و غیره، مصرف بیرویهی منابع طبیعی و تخریب محیط زیست را با به کاربردن واژههای مثبت همچون افزایش تولید و بهرهوری و تولید ناخالص ملی و پیشرفت اقتصادی و غیره و با به کاربردن جملات معلوم توصیف مینمایند که خود فاعل آن میباشند؛ اخبار مربوط به آتشسوزیها و قطع درختان و کشتار حیوانات و اعمال دیگر از این دست را با به کاربردن جملات مجهول بیان میکنند که فاعل و انجامدهندهی آنها معلوم نیست و این تصور را القاء مینماید که میتوان نابود کرد و به اصطلاح، قِسِر در رفت.
از طرف دیگر، بومیان و ساکنان یک منطقهی جغرافیایی تجربیات و دانش خود را در مورد چگونگی تعامل با محیط زندگیشان که حاصل صدها سال زندگی آنها در آن محیط است و معمولاً، دربردارندهی مناسبترین شیوههای تعامل با آن میباشد. دانش و تجربهی برگرفته از این تعامل از راه زبان مورد استفادهی این مردم، نسل به نسل منتقل شده و به سلامت در اختیار نسل امروز قرارگرفته است. به طوری که، وضعیت فرهنگی و زیستمحیطی کنونی هر منطقهای پیامد تعامل ساکنان آن مناطق با محیط زندگی آنها در طی چندین سده است. به همین دلیل است که محققین امروزه برای حفظ محیطزیست هر منطقه، بر حفظ زبان مردم آن منطقه به عنوان عاملی حیاتی و مهم، تأکید میورزند.
این مطلب در شمارە یک ماهنامه چیا به چاپ رسیده است.







ثبت دیدگاه